پارت ۱۲ داستان "بازم می بینمت؟"
سورا داخل سلول شد و اون چند نفری که برای شک*نجه برده بود رو روی زمین انداخت ... سمت آسوکا و آیکو قدم برداشت و از زانوهاشون محکم گرفت و به بیرون هدایتشون کرد... آسوکا :"ولمون کنین ! ولمون کنین ! وایسید وایسید ! حداقل ...آیکو رو ول کنین ! یکم ادم باشید ! " سورا بدون توجه به التماس هاشون اون دو تا رو دنبال خودش کشید و وارد اتاقی تاریک کرد ... اونارو پشت میز نشوندن و لامپ کوچکی رو روشن کردن...با برخورد نور به چشماشون ، پلک هاشونو محکم فشردن... سورا برای آوردن چشم بند و وسایل شک*نجه از اتاق خارج شد... نگاه آسوکا روی تیغ متحرکی که برای قطع کردن دست و پا استفاده می شد و مثل اَرّه بود ، ثابت شد... روشن بود... به زنجیراشون نگاه کرد ... و به تونل کوچکی که بالای دیوار بود...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)