پارت دهم داستان" بازم می بینمت؟"
■نویسنده■ساعت 1 ظهر بود...تمام وسایل شهربازی رو استفاده کرده بودن و حالا هر دو گشنه و تشنه به سمت رستوران می رفتن ... این بار نوبت آیکو بود که حساب کنه...وارد شیک ترین رستوران شدن و به طبقه ی بالا رفتن... روی یه میز نشستن که ویو خیلی زیبایی داشت...کنار دیوار تمام شیشه ای بودن و می تونستن منظره ی زیبای پشت شیشه رو ببینن... آیکو : "چی می خوای بخوریم ؟" آسوکا : "امم...سوپ برای پیش غذا ...سوشی برای غذای اصلی ...نوشابه برای نوشیدنی...برای دسر هم پودینگ شکلاتی..." آیکو در ذهن: *لعنت..ی...فکر همه چیز رو کرده...کاملا باکلاس ...* آیکو سرفه ی الکی کرد و گفت : "من هم همینا رو می خوام بخورم..." بعد از سفارش دادن آیکو پول رو پرداخت کرد. حدود ۱۱۲۵ ین هزینه برد. آسوکا در ذهن : *لعنت..ی ! با هزینه ای که من پرداختم برابره! باید کمتر بود!* آیکو در ذهن : *خوبه ...خوبه...دفعه ی بعدی باید بیشتر هزینه کنم!*
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی بود خسته نباشی 🖤🖇
مرسی🥺❤️✨️