
یکی از نوشته های جدیدم لذت ببرید
باز هم این خورشید لعنتی سر از آسمان در آورده دوباره روزی جدید دوباره دوستی با زمان و دوباره خوردن تلخ ترین قهوه در تلخ ترین روز سال که میتوانم اسم آن را سال تلخی ها نام بگذارم
خستگی های تنم بهترین دوست و یارانم بودند که نه تنها مرا رها نمی کردند بلکه علاقه بیشتری به جذب بیشتری از من هم داشتند شاید اگر درون من بعد دیگری وجود داشت آنها آنجا لانه میکردند ٫چیزی نگو زیرا آن بعد واقعا وجود داشت
لباس های کارم را پوشیدم و با صورتی کاملا تمیز و شست و شو داده شده به محل کارم حرکت کردم در خیابان ها چند عدد حیوان بیش نمی دیدم در لغت نامه شما نام آن انسان است اما در مغزم چیز دیگری پخش میشد اگر میخواستم خودم را به عنوان یک حیوان معرفی کنم قطعا یک پرنده بال چیده را انتخاب می کردم چون بال هایم واقعا چیده شده بودند و دقیقا در آن نقطه فرود آمده بودم که هفت درخت دور هم سر از زمین بیرون کشانده بودند و من در لا به لای آنها گیر افتاده بودم قیچی های که به بال هایم برخورد داشتند از یک نوع یا یک جنس نبودند
قیچی اولی که تجربه کردم خانواده بود جنسش از ناگاهی و کلمی فلزات زنگ زده بود شاید باید بگویم مغز های زنگ زده آنها با زور خوراندن اعتقادات مذهبی در دهانم من را زیر فشار اطاعت خدا خفه کرده بودند و البته که از روی ترس یا شاید هم عشق و علاقه این کار را می کردند اما ای کاش با انتخاب خودم مذهبی میشدم و یا ای کاش با انتخاب خودم یک کارمند با چشمانی عینک زده میشدم
قیچی دوم از معادن دلتنگی شهر سوخته قلب و با سنگ های خالص و پخته نشده خیانت بر بالم خورد این درد انقدر وحشتناک بود که هیچ وقت پر هایم جرعت نکردند دوباره مجال رشد پیدا کنند راستی یادم رفت از عنصر تشکیل دهنده آن بگویم اگر اشتباه نکنم نامش چشمان او بود آری چشمان دل ربای او و حال که مرا ترک کرده چیزی جز بال شکسته ندارم حداقل قیچی را با خود میبردی زیرا تماشای آن هنوز هم درد دارد
قیچی سوم که شاید خشن ترین انها بود با لبه های تیز و یه دسته به شکل و شمایل نقاشی خدایان یونانی بود معدن این نوع فلز مشخص نیست و حتی معلوم نیست که عناصر آن تا چه حد پایداری دارد زیرا تنها چیزی که میدانم این است که ساخته دست من است این قیچی آن تک بال باقی مانده را از من گرفت شایدم هم بهتر است بگویم که تا ما قبل گردن را از من گرفت ظلم های که در حق خود و ماهیت خود کردم باعثش این قیچی بود و باعث این قیچی کسی نبود جز من
عاشقانه این زمین شناسی ذهنی و دراماتیک را دوست داشتم با این که دیگر بالی نداشتم اما پاهایم هنوز دنبال او میگشت اگر پاهایم بروند دستمانم با خزیدن به خانواده ام احترام می گذارند و حتی اگر دستی نباشد قلبم را برای خودم کنار گذاشته ام +ای احمق دوباره دیر به سرکار رسیدی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی🤍✨
به رمان منم سر بزنید خو و لایک و نظر مهمونم کنید ❤️🔥
مایل به حمایت و پین؟!
زیبا
تست آخرم؟