رز دروغین🥀🖤 « پارت 2 »

رمانم در مورد دختریه که توی تاریک ترین لحظات ، روشنایی راه خودشو پیدا میکنه✨

رز دروغین🥀🖤 « پارت 2 » توی راه ایرپادمو در اوردم و موزیک مورد علاقم یعنی Lovely رو گذاشتم به نظرم خیلی اهنگ زیباییه ، دوسش دارم چون کلی جمله ی قشنگ با مفهومی قشنگ تر درونش هست . بعد از حدودا ده دقیقه پیاده روی بالاخره به ایستگاه رسیدم ؛ نشستم و منتظر اتوبوس موندم . توی افکارم غرق شده بودم ، معمولا عادت دارم خیلی از چیزارو اون جوری

که خودم دوست دارم پیش بره توی ذهنم تصور کنم . داشتم به اولین روز فکر میکردم که اتوبوس رسید . بلند شدم و سوار شدم ، فکر کنم از خوش شانسیم بود که صندلی خالی پیدا کردم . روی صندلی نشستم و تا دانشگاه از پنجره بیرون رو تماشا میکردم . شروع فصل پاییز واقعا یه حال و هوای جدید به شهر بخشیده........فضای زیبا ، عاشقانه ، توصیف ناپذیر و خب پر از برگ که صدای خش خششون واقعا لذت بخشه . از جمله ی اخر خودم خندم گرفت و

همینطور که از پنجره بیرون رو تماشا میکردم لبخند زدم . امیدوار بودم بقیه ی روز هم مثل شروعش خوب پیش بره که به ایستگاه رسیدم و از اتوبوس پیاده شدم . خوشبختانه دانشگاه چند قدم اون طرف تر ایستگاه بود و بعد از یکم پیاده روی رو به روی دره دانشگاه وایستادم به بالای در نگاه کردم ؛ یه تابلوی بزرگ مشکی که با رنگ طلایی روش نوشته شدم بود آرتاژ ، با خودم گفتم حداقل سلیقشون توی رنگ بندی خوبه و وارد دانشگاه شدم.............

لباس میا توی اولین روز دانشگاه🤎✨