
دلم براتون سوخ گفتن پارت بعدی رو بزارم😂
&باش گذاشتم زمین یعد رومو کردم سمت پسرا بعد خیلی آروم گفتم میشه باهام عکس بندازین؟😊 بعد همشون باهم گفتن:حتما *********** عکس انداختیم یعد یهو نگام روی هوپی افتاد دویدم بغلش کردم گفتم:هوپییییییییییییییییییی گفت:چیههههههههههههههههه -عاشقتمممممممممممممممم †منم عاشقتممممممممممممم بعد ازش جدا شدم که سنگینی نگاه یکی رو روی خودم حس کردم برگشتن با قیافه ی اخمالوی تهیونگ مواجه شدم
بعد یکم از هوپی فاصله گرفتم و سرم رو انداختم پایین
بعد نامجون گفت:بهتره بریم روی یه صندلی بشینیم چون ماهام بی حس شدن. رفتیم نشستیم توی یه آلاچیق که گرد بود و من بین تهیونگ و هوپی نشسته بودم بعد جیمین و جین گفتن میرن بستنی بخرن هوپی و نامجون و کوکی رفتن دستشویی شوگا هم گفت که میره جایی سریع برمیگرده فقط من موندم با این تهیونگ که داشت با نگاه هاش منو قورت میداد
&چرا امروز انقدر ناگهانی هوپی رو بغل کردی؟ -چون هوپی رو خیلی دوست دارم ولی بایسم نیست &اهان،راستی تو خیلی شبیه بیون بکهیونی -خب خواهرشم &واقعا -اوهوم &پس یعنی دورگه ای؟ -اوهوم &پس بگو چرا شبیه کره ای ها هستی ولی اسمت ایرانیه همون موقع یونگی اومد یونتان هم بغلش بود
از جام پریدم دویدم رفتم پیش یونگی عین بچه ها بالا پایین میپریدم که یونگی گفت:میخوای بغلش کنی؟ -از خدامه دادش بغلم که زیر فَکَم رو لیسید😝 خندیدم گفتم:منم یه پیشی دارم که مثل تو عاشق لیس زدن بقیس که تهیونگ گفت:واقعا؟ -آره &میشه عکسشو نشونم بدی؟ -حتما

(گربه ی نگار) &چه کیوتههه😍 -مرسییییییی هیونگ &مگه چند سالته که بهم میگی هیونگ؟ -۲۵ سالمه و چون یه سال ازت کوچیک ترم بهتره بگم هیونگ
&اهان -آخ جون اومدن😍 پسرا اومدن بستنی هامون رو خوردیم بعد تهیونگ از بچه ها خداحافظی کرد که منو برسونه بعد برگرده خوابگاه **************************** توی راه تهیونگ آهنگ sweet night رو گذاشت و من شروع کردم به خوندن همراه آهنگ تهیونگ هم همراهم میخوند
رسیدیم جلوی خونه ی ما تهیونگ اول خودش پیاده شد بعد در ماشین رو برای من باز کرد پیاده شدم و ازش تشکر کردم از زبان تهیونگ: منتظر بودم بره توی خونه بعد برم توی ماشین که یهو ایستاد یه دفعه با سرعت اوند سمت و جلوم وایساد اومد روی پنجه ی پاهاش و.........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)