صبح روز بعد......
دیلینگ! دیلینگ!
میا به سختی از داخل تخت: الو، میا هستم.
+سلام میا، از اداره پلیس تماس میگیرم!
میا: بفرمایید!
+خانم شما خودتون و دوستانتون رو به عنوان کاراگاه به ما معرفی کردین؟
میا: همینطوره....
+درخواست شما تایید شده، اما همه ی شما کاراگاه نیستید!
میا: چی!؟
+یکی از شما به عنوان خود پلیس قبول شده!
میا با ذوق: کدوممون؟!
+خانم هینا
میا با ذوق فرونشسته: بله، عالیه
+ما اولین پرونده شما رو بهتون پیامک می کنیم.
میا: ممنونم، خدانگهدار
+خدا نگهدار
تماس به پایان رسید.
یک ساعت بعد.......
صبح بخیر هینا، صبح بخیر فیونا
فیونا و هینا: صبح بخیر میا
میا: هینا امروز صب بهم زنگ زدن و خب....... تو به عنوان افسر پلیس قبول شدی!
هینا: هورا!
میا: من و فیونا کاراگاه هستیم.
داستانت عالیه:)
همینجوری با اشتیاق ادامه بده ❤️🩹
از خودت بهترین نویسنده رو بساز 🍁
هیچوقت نام امید نشو ،
چون با کمی تلاش
میتونی بهترین خودت باشی 🌷
همیشه تلاشت رو ادامه بده تا به اهدافت برسی🥹
با آرزوی موفقیت : لونا 🌻
عالی
به رمان منم سر بزنید خو و لایک و نظر مهمونم کنید🚶
عالی بود😍
_____________________________
بک میدم💖
پین شه؟
ادمین اگه ناراحت شدی پاک کن
خانم ها و اقایان یک خبر ویژه😉😉😉😉😉😉
قرعه کشی ۱۰ هزار امتیازی 🤑🤑🤑🤑🤑🤑
هر شانس فقط و فقط ۲۵۰ امتیاز😄😄😄😄😄
فقط کافیه داخل نظرسنجی قرعه کشی ۱۰ هزار امتیازی بروید که در پروف خودم هست😇😇😇😇😇😃
منتظرتیم🍓🍓🍓🍓🍓🍓