7 اسلاید پست توسط: 𝗔𝗶𝗸𝗼 انتشار: 4 هفته پیش 56 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

این پست در رابطه با چگونگی فلج شدن هنگام خواب و ظاهر شدن افرادی با جسم سایه و دلیل علمی و تئوری های پشت این پدیده هست



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (10)
  • imageYuri♡
    Forever

    فرصت

  • imageSilver moon
    Potter Head

    من وقتی ۱۲ سالم بود ۵ بار پشت سر هم توی ۵ شب برام اتفاق افتاد اونم شب امتحانای نهایی همش خواب میدیدم همه جا قرمزه یه ادم قدر بلند مثل سایه بود انگار یه شنل سیاه کلاهدار پوشیده بود چهره اش معلوم نبود همش میومد بالای سر پدر مادرم میخواست اونارو بکشه و وقتی منو میدید میوفتاد دنبال من نفسم رو بند میورد انگار داشت منو خفه میکرد من دست و پاهام تکون میخورد ولی نمیتونستم چیزی بگم و چشمام رو باز کنم دیگه دفعه های اخر یاد گرفته بودم با دستام چشمام رو باز میکردم

  • اینو از مامانم شنیدم که میگفت وقتی آدم خواب و بیدار باشه و تو ذهنش فقط بتونه صحبت کنه دستو پاشو تکون نده میگن حالت آلفا که مامانم میگه تو اون زمان به هرچی فکر کنی اتفاق میوفته و این چند ثانیس و بعد این حالت میره
    مامانم گفت تو سایت اینو خونده ولی با فلج خواب فرق داره یکم

  • imageAnne
    زندگی من.. Miss luna@

    یا بار دیگه هم همین اتفاق واسم افتاده بود توی تختم..مامانم اومده بود تو اتاقم هررررررچی منو صدا میزد تکون میداد،،میشنیدماااااا و هوشیار بودم ولی نمیتونستم ری اکشن بدم مامانم ترسیده بود فک کرد رفتم کما...
    خیلی وحشتناک بود
    تیپ این شرایط طرف میشه مثه یه ج⭐🌊س...د !
    خیلی بده هیچ وقت یادم نمیره
    کلی دکتر رفتم تا رفع شد

  • imageAnne
    زندگی من.. Miss luna@

    من ظهر از مدرسه برگشته بودم و میخواستم یه چرت کوتاه بزنم.عصر که شده بود بین خواب و بیداری بودم ..خانوادم توی سالن نشسته بودن چایی میخوردن و تک تک صداشونو می‌شنیدم.میخواستم از جام بلند شم کاملا هوشیار بودم ولی یه چیزی منو محکم چسبونده بود به تخت چشمام بسته بود و نمیتونستم چشمامو باز کنم حتی نمیتونستم حرف بزنم!دستم رو هم نمیتونستم تموم بدم .بشدت ترسیده بودم میخواستم داد بزنم مامانمو صدا کنم ولی دهنم باز نمیشد و پای چپم خود به خود محکم میخورد به پای راستم.تا 3.4 دقیقه درست شد حالم خیلی بد بود

    • image𝗔𝗶𝗸𝗼 سازنده
      در حال فکر کردن

      واقعا خیلی ترسناکه...یعنی اون ادم های سایه مانند رو تاحالا تو این وضعیت ندیدی بودی؟

  • imageAnne
    زندگی من.. Miss luna@

    تعریف کنم چطور بود؟

  • imageAnne
    زندگی من.. Miss luna@

    من دوبار واسم اتفاق افتاد..وحشتناک ترین تجربه زندگیم بود

    • image𝗔𝗶𝗸𝗼 سازنده
      در حال فکر کردن

      تاحالا برای خود من اتفاق نیفتاده ولی وضعیت یه نفر رو توی یه همچین حالتی مدیدم که توی خواب ناله میکنه دلیلشم این بود که نمیتونست حرکت کنه انگار یه سری چیزا اذیتش میکردن...فکر اینکه همچین اتفاقی برات بیفته وحشت ناکه...
      تونستی درمانش کنی؟

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.