
امیدوارم لذت ببرید و ممنون از صبوریتون

وقتی که نویل پا به فرار گذاشت و چوبدستی رو به ولدمورت داد ، پروفسور دامبلدور با ناراحتی رو به ولدمورت کرد و گفت :(( از کی اینجوری شدی تام!؟)) ولدمورت جواب داد :(( همیشه اینجوری بودم )) پروفسور دامبلدور گفت :(( اما من فکر میکردم ته دلت مهربونی هست .)) پروفسور ادامه داد :(( فکر میکردم با بقیه فرق داری !)) ولدمورت نیگمشخ ( برعکس ) گفت :(( من هیچوقت مهربون نبودم و همیشه به دنبال ورد های م.م.ن.و.ع.ه میرفتم . به من میگن ولدمورت ، کسی که همه ازش میترسن . )) و با یک گرد باد شدیدی ناپدید شد

به سمت پروفسور دوییدم و گفتم :(( پروفسور ، میدونید که چرا ناپدید شد؟)) پروفسور دامبلدور در جواب سوال من گفت:(( اون رفت ، ناپدید نشد فقط تلپورت کرد . او خوشش نمیاد که با اسم صداش کنی و من دقیقا همینکارو کردم که بره .)) من و هری فقط به پروفسور نگاه میکردیم. آیلین پیش ما دویید و گفت:(( پروفسور ، ویولت و هری ببخشید که دیر رسیدم . وقتی که هری رو پیش شما آوردم رفتم توی مخفیگاه پیش بقیه . اما نمیدونم از کجا که فهمیده بودن ولدمورت اومده . سعی کردم آرومشون کنم اما زمانی که صدای ورد آوادا.کداو.را رو شنیدن ، دوباره جیغ زدن رو شروع کردن . من هم ترسیدم اتفاقی برای شما سه تا بیوفته . ار پروفسور مک گونگال اجازه گرفتم تا پیش شما بیام و اون اجازه داد اما بهم گفت آروم حرکت کنم . داشتم آروم راه میرفتم که دیدم ولدمورت داره ورد آوادا.کداو.را رو میخونه و سریع دوییدم و ورد خلع سلاح رو خوندم . ببخشید که دیر اومدم !)) رو به آیلین کردم و گفتم :(( مشکلی نیست . اتفاقا به موقع اومدی !))

همینطور که داشتیم حرف میزدیم . دیدم که نویل داره به سمت ما میاد . وقتی به ما رسید گفت :(( پروفسور ، هری و آیلین ، ببخشید که چوبدستی رو به ولدمورت دادم . وقتی چوبدستی جلوی پای من افتاد ، میخواستم بردارم و به تو بدمش اما انگار یکی داشت کنترلم میکرد! نمیتونستم خودم دست و پام رو تکون بدم و یکی داشت کنترلم میکرد. خودمم نمیدونم چرا !)) ناگهان هرماینی اومد و گفت :(( ولی من میدونم چرا!))

همگی به جز خود هرماینی از تعجب خشکمون زده بود و به هرماینی نگاه میکردیم. آیلین گفت :(( منظورت چیه ؟؟)) هرماینی در جواب سوال آیلین گفت :(( من زمانی که همه پایین بودین ، داخل کتابخانه ی طبقه ی بالا بودم و در حین دیدن کتاب ها ، بلاتریکس لسترنج ، ینادنز ( برعکس) ف..ر..ا..ر..ی آزکا.بان رو دیدم که داشت یک وردی به سمت نویل میخوند . نویل گفت :(( چه وردی ؟)) هرماینی گفت :(( نمیدونم . سریع رفتم و کتابش رو پیدا کردم اما اسم ورد نبود و فقط روی کتاب نوشته بود: کنترل کردن آدم ها با ورد ! برای درست کردن این معجون ، باید چ..ش..م اژدها رو با چندتا گیاه دیگه قاطی کنیم ، بعدش به شکل دود و بخار در میاد. باید چوبدستیمون رو داخل اون معجون بکنیم و وردی رو بخونیم . اینجوری میشه یکنفر رو کنترل کرد . دقیقا بلاتریکس لسترنج این ورد رو روی نویل اجرا کرده )) من پرسیدم :(( هرماینی اون چندتا گیاه دیگه چی بودن ؟؟)) هرماینی گفت :(( چه سوال خوبی! اون گیاها...............گیاهانی بودن از .........از........از جنگل م.م.ن.و.ع.ه!!!)) همگی با تعجب گفتیم :(( چییییی!!!!))

امیدوارم خوشتون اومده باشه .ناظر تروووووووخدااااااااااااااا منتشرررررررر کننننن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
______
سلام پاترهد !🌻
من کاربر لونا ام و دارم رمانی با نام
«دخترک گمشده »مینویسم :)💐
داستانی در مورد گذشته ی
عجیب و پر رمز و راز دخترکی ماگل زاده ....
در این داستان با چالش هایی عجیب مواجه میشید:)
خوشحال میشم نظرت رو در موردش بدونم !🔮
داستانت عالیه:)
همینجوری با اشتیاق ادامه بده ❤️🩹
از خودت بهترین نویسنده رو بساز 🍁
هیچوقت نام امید نشو ،
چون با کمی تلاش
میتونی بهترین خودت باشی 🌷
همیشه تلاشت رو ادامه بده تا به اهدافت برسی🥹
با آرزوی موفقیت : لونا 🌻
فوق العاده بود💗🌷
مرسیییی
یه سوالی که فکر کنم فقط جوابشو من نمیدونم اون چهار تا علامت روی کاور به معنیه چیه؟
اگر منظورت عکس تست هست ، گروه های هاگوارتز، گیرفیندور ، هافلپاف ، ریونکلاو و اسلیترین هستن
واووو گرفتم