《قشاع 》

آه فرشته من چقدر دلتنگت هستم ... چقدر غریب شدیم باهم ..دلم برای آغوشت تنگ شده چشمانت در اعماق ذهنم حک شده ..خنده هایت ..دگر صدای خنده هایت را بیاد ندارم ...برگرد گوشهایم محتاج صدای تو هستن ...

فرشته من ،هیچ وقت نمی تونم بهت بگم چی توی قلبمه ‌.‌.‌‌‌.همین الانم سر این موضوع دور شدیم .‌‌‌....من خیلی جن‌.گیدم خستم ولی اگه توم بخوای بج.نگی با تمام زخم هام کنارت وایمیستم ‌‌‌‌و باهم می جن.گیم...

چرا دگر به خوابم نمی آیی...درست است که در انتظار پیامی از سویت کم می خوابم ولی بیا حتا یک ثانیه در خواب دیدنت برایم نفسی تازه ایست ...ریه هایم دارند خ.فه می شوند...

تو تمام منی ..‌‌برگرد ‌‌‌‌...لااقل برگرد که در آغوشت بم.یرم ‌‌‌‌....برگرد و برای آخرین بار برایم بخند ‌‌‌...دلم برای چال گونه ات تنگ شده .‌‌‌..دلم برای خط به خط وجودت تنگ شده