.......
هری نگاهی کوتاه به جسیکا کرد و گفت《ببخشید...》
سپس از کنار جسیکا رد شد و سمت الیوندر رفت،جسیکا سرش را برگرداند و نگاهی عجیب به او داد،پدرش در خانه زیاد از هری بدگویی کرده بود،بار ها به جسیکا هشدار داد تا نزدیک هری نشود پس جسیکا هم طبق حرف های پدرش بدون اهمیت دیگری به هری راهش را از آنجا کشید و رفت به جایی که پدرش رفته بود،مغازه ی پاتیل فروشی!
وقتی به آنجا رسید،پدرش را دید که جلوی در ایستاده بود و منتظر جسیکا بود،جسیکا به سرعت سمت پدرش رفت و با لبخندی معصومانه گفت《من برگشتم...! چوبدستیم رو ببی-》
سوروس صحبت او را قطع کرد و با خشم و غضب گفت《دیر کردی...》
تمام ذوق و شوقی که جسیکا برای نشان دادن چوبدستی اش به پدرش را داشت،از بین رفت...چرا آنقدر ضد حال؟!
جسیکا آهی کشید و با بغضی در صدایش گفت《متاسفم...برای انتخاب چوبدستی کمی معطل شدم...》
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
پارت بعد چیشددد
در صف بررسی میباشد
بالاخره نوشتتت
پاک کردم دوباره گذاشتم
حالا تا منتشر شه
در انتظار پارت بعد
میزارم😅😂
عااااا اینم از پارت پنج♡♡♡♡♡♡♡
عالییییییییی👋😔
ممنان
عالی بود
تو اسلایدرین میوفته دیگه!؟
آره
پس چیزی نمیگم...
مبینا بیخیال
منطقی فکر کنیم ما که نویسنده نیستیم
منظورم نویسنده واقعیه
شغلمون نیست
ما نسبت به خودمون خوب مینویسیم
امروز با خودم فکر کردم
چ فلسفی😔✨
😂😂
والا بخدا
من فقط چیزی رو گفتم که درسته
حوصله غرغر کردن ندارم که داستانم خوب نیست و اینا
بی حوصله عالی بود.....اگه با حوصله بنویسی دیگه چی میشه 🤩✨
😂❤️
با هری اوکی میشه تو داستان؟! کلا...
آره
اوو😢
نمیخواممم
ولی خب درکل داستان عالیه...✨🌕✨
ببین با هری مشکلی نداره
اما دوست هم نمیشه
حالا اوکی شددد👍🏻
خیلی عالی بود 👌🏻
جسیکا قراره محفلی باشه یا مرگخوار ؟
تصمیم نگرفتم ولی احتمالا محفل
نههههههه
هنوز تصمیم نگرفتم😂
اوه 😅
ادامهه
چشم