
مستقیم بریم سر داستان
ا/ت:اقای کوک نمی خواد من و ببرین هیچیم نیست. کوک دستشو میزنه به دست ا/ت. ا/ت:اییی نکن چرا میکنی دستم درد گرفت 😭خیلی نامردی. کوکی:ساکت باش دیگه دختر. ا/ت با حالت خیلی پوکر کیوتی کوکی رو نگاه میکنه. کوکی:اونطوری نگام نکن نمیشه😑. ا/ت:خیلی لجوجی، لجباز. 😒 کوکی:تو که لجباز تری. ا/ت:کی گفته. کوکی:من میگم. ا/ت:خدایا میبینی گیر کیا افتادم 😑 کوکی:خیلیم دلت بخواد. ا/ت:ماشاءالله چه گوشای تیزی داری. کوکی:ما اینیم دیگه. میرسن بیمارستان. ا/ت رو میبرن تو اتاق. پرستار:وایی دختر کی تو رو به این روز در اورده. ا/ت:افتادم. پرستار :دیگه به من که دروغ نگو من فرق رد کمربند و افتادن و میفهمم. ا/ت:باشه ایی درد میکنه اروم تر. پرستار : منکه کاری نکردم ولی سعی میکنم اروم تر باند بزارم برات. ا/ت:ایییییی ممنون. کوکی:صدای ا/ت میومد که هی میگفت ایی حتما خیلی درد داره. گوشی کوکی زنگ میخوره. کوکی:الو سلام دایی جون خوبین کی میاین. وزیر کیم:ما الان تو بیماریتانیم کجای بیمارستان. کوکی ادرس و میده. پرستار میاد بیرون از اتاق. کوک:حالش چطوره. پرستار:شما چیکارشین. کوک:من.. من.... برادرشم. پرستار:پس تو این دختر و زدی ه😑ا. کوک:نه داداش دیگش زدش🙅♂️. پرستار:راستی چون خونی که برامون فرستاده بودین الودگی داشت نتونستیم ژنشو تشخیص بدیم. 👩🔬 کوکی:باشه ممنون. وزیر کیم:جانکوک کو اون دختری که میگفتی. جانکوک :سلام دایی عه سلام زن دایی. زن دایی:جانکوک عزیزم بگو اون دختر کجاست. جانکوک:تو اتاق.
ا/ت:صدای در میاد بفرمایید تو. جانکوک میاد تو. اقای کیم و خانم کیم هم میان تو و به ا/ت نگاه میکنن. خانم کیم:ا/ت..... ا/ت و بیهوش میشه. ا/ت:عه خانم حالتون خوبه بیدار شین. پرستارا میان. اقای کیم:🥺تو دختر منی. ا/ت:شما دارین چی میگین😟. آقای کیم:تو ا/ت من و یادت نمیاد منم بابایی منم ا/ت. ا/ت با خودش:چقدر اینا اشنا هستن. ا/ت سرش درد میگیره. کوک:ا/ت حالت خوبه. ا/ت:اره اره خوبم. ا/ت یک چیزایی یادش میاد. خانم کیم بهوش میاد. خانم کیم:ا/ت دخترم خودتی. ا/ت با چشمای پر اشک بلند میشه روشو اونور میکنه و میگه من دختر شما نیستم درسته که پدر و مادرم مردن ولی شما رو نمیشناسم حتی یک بارم ندیدمتون. خانم کیم:نه ا/ت ما رو نگاه کن. ا/ت:نه خانم نه شما مادر منین نه شما پدرم سعی و تلاش نکنین. ا/ت:اقای جانکوک من میرم. کوک:واستا برسونمت. ا/ت:نه لازم نیست من خودم میرم و میره. ا/ت:چقدر اشنا بودن کجا دیده بودمشون کجا. بعد جانکوک از پشت ا/ت رو صدا میکنه ا/ت جانکوک و نگاه میکنه که داره به سمت ا/ت میدوئه ا/ت به سرش دست میگیره میگه اینا چین من میبینم ولم کنین😟 و وقتی دوباره به جانکوک نگاه میکنه همه چیز و به یاد میاره.😶 جانکوک:حالت خوب نیست واستا برسونمت. ا/ت:باشه میگه و میره سوار ماشین میشه. ا/ت مات و مبهوت به کوک نگاه میکنه. جانکوک:چرا داری به من نگاه میکنی. ا/ت:هی... هیچی😓 جانکوک:از دستم ناراحتی که به داییم و زن داییم گفته بودم بیان. ا/ت:نه عیب نداره. جانکوک:اونا یک دختر داشتن.... . ا/ت:مثل من که خیلیم باهوش بوده و تو باهاش بازی میکردی خیلی با هم صمیمی بودین و اون وقتی 5 سالشه گم میشه 😞 جانکوک:تو از کجا میدونی. ا/ت:چی رو. جانکوک :همینا رو. ا/ت :کدوما رو. جانکوک:همین که گفتی. ا/ت:من چیزی نگفتم. جانکوک ماشین و نگه میداره. ا/ت:داری به چی وانمود میکنه تو واقعا کی هستی. بگو کی هستی، کی هستی. ا/ت: نمی دونم 😭 نمی دونم خوبه نمی دونم خودمم نمی دونم 😭. جانکوک:ا/ت گریه نکن ببخشین بیا و بغلش میکنه و میگه ببرمت خونتون. ا/ت:نه خودم میرم دیگه راهی نمونده خداحافظ 👋. جانکوک :واستا ا/ت واستا. ولی ا/ت میره
ت بعد از ظهر سر کار نمیره ولی شب میره. نصف شب داره برمیگرده خونه. میره تو خونه میبینه همه خوابن اون میره به سمت اتاقی که رفتن برای ا/ت به اونجا ممنوع بوده درشو باز میکنه اونجا یک گاو صندوق میبینه که قفل در گاو صندوق با استفاده از یک وسیله باز میکنه. درش و باز میکنه تو گاو صندوق یک گردنبند میبینه که اسمش روش نوشته شده و یک لباس صورتی قشنگ بچگانه شناسنامه ی واقعیش(عکس و گزاشتم تو صفحه ی بعد ) و یک خرس اسباب بازی که روش نوشته تنسی که یهو ا/ت همه ی صحنه های گمشدنش و به یاد میاره شب تو شهربازی صحبتش با مامان و باباش و یادش نمیره اشک از گونه هاش سرازیر میشه و میشینه و شروع میکنه از ته دل گریه کردن و جلوی دهنش و میگیره تا صداش و نشنون 😭😭🥺🥺بعد از یک ساعت گریه کردن شروع میکن به اختراع کردن. ا/ت روزی فقط دوساعت می خوابه.یک هفته بعد. ا/ت: خیلی خوشحالم خدا جون دوست دارم اختراعاتم داره به فروش میره به قیمت های عالی میتونم قرضام و بدم تا چند روز دیگه قرضام و میدم.تلفن ا/ت زنگ میخوره. ا/ت:عه اینکه دکترم.ا/ت:سلام اقای دکتر. دکتر:سلام ا/ت لطفا اختراع&بیار می خوام ازت بخرمش.ا/ت:باشه الان میام. خداحافظ 👋.ا/ت:اخ جون دیگه میتونم بدم پولمو کاشکی از اول میفروختم اختراعاتمو.ا/ت سریع به سمت مطب دکترش میره. منشی:سلام خانم ا/ت بفرمایید تو دکتر منتظر شما هستن.ا/ت:چشب ممنونم 🙏 دکتر:سلام خانم سوهو.ا/ت:سلام دکتر بفرمایید براتون اوردم. دکتر:خانم سوهو دارو هاتونو مصرف می کنید به موقع.ا/ت:از چند ماه پیش دارو نخریدم دردام شدید بود ولی تحمل می کردم. دکتر:من میتونم به جای همه ی پول بهتون دارو بدم و همین طور دو بار شیمی درمانی میدم.ا/ت:نه نمی خواد تا الان که درداش و تحمل کردم کاری نداشت دکتر:خانم ا/ت شما متوجه نیستید بیماریتون خطرناک تر شده نه دارو مصرف میکنید نه کم کار میکنید تازه از پف زیر چشمتون معلوم اصلا نخوابیدین.ا/ت:خطر ناک تر عیب نداره مهم نیست. دکتر:خانم ا/ت اگر داروها تو مصرف نکنی تا 6 ماه دیگه زنده میمونی.ا/ت:یعنی من 6 ماه دیگه میمیرم اگر دارو هام و مصرف نکنم. دکتر:بله.ا/ت:😌پس نمی خوام دارو هامو. دکتر:اما جونتو از دست میدی دختر.ا/ت:عیب نداره تازه عالیم هست.دکتر:باشه پولش و براتون میریزم اگر پشیمون شدین دوباره بیاین .. ا/ت:نه پشیمون نمیشم. اخ باید برم که کار اولم شروع شده.جیمین :بچه ها پس ا/ت کی میاد دیر کرده.تهیونگ :یک هفتس که به خاطر کار ندیدیمش. نامجون :عه اومد.ا/ت:سلام. همه:سلام.ا/ت:یک هفته صبح ها نبودین. جیهوپ :اره موزیک ویدئو جدید داشتیم.ا/ت:اهوم.جین:چقدر تغییر کرد. ا/ت:چه تغییری.🙃شوگا:انگار از خیلی وقت نخوابیدی. ا/ت:اهوم این یک هفته رو نخوابیدم راستی آقای تهیونگ هنوز از اون تل هایی که برای خودم ساخته بودم می خواین. تهیونگ :معلومه که اره 😍. ا/ت:راستشو بخواین من الان 7 تا از این سر بند های مردونه برام مونده که دقیقا مثل تلم کار میکنه فقط اینا مردونس اونا زنونه.تهیونگ :واقعا 😍 😍 😍 😍 😍. ا/ت:اره بفرمایید.و بعد کوله پشتیشو ا/ت در میاره و از توش 7 تا از سربند ها یا هد بند ها یا نمی دونم چی چی رو درمیاره.

همه ی اعضا میان و اونا رو نگاه می کنند. تهیونگ :مگه نگفتی اینا رو 6 ماه تا یک سال طول میکشه درست کنی 🤔ا/ت:اون موقع که من زنده نیستم گفتم زود تر درست کنم برای همین یک هفته نخوابیدم کلا هر جا میرفتم اختراعاتمو درست می کردم. کوکی:گفتی زنده نیستم گفتی اون موقع زنده نیستم کدوم موقع؟؟ 🧐 ا/ت: چی من گفتم 😥🤐😶 کوکی:اره خودت گفتی.ا/ت:نه من نگفتم. کوکی :من دروغ نمیگم خودم شنیدم.ا/ت:شاید اشتباه شنیدین راستی یکی از کارام و کم کردم خیلی خوشحالم😌. (لباسی که می گفتم) جین:ا/ت خیلی برات خوشحالیم راستی ما یک هفته دیگه میریم گردش می خوایم تو هم بیای🙃😃. ا/ت:گردش ولی کلاسام چی یا اصلا کارم چی برادرم و خواهرم.😥😞نامجون :اونا با ما قبول یا نه. اونجا کمکمون می کنی برای همین بهت پول میدیم. ا/ت:نمی دونم ولی باشه. اعضا : هوراااااااااااااااااااااااااااا 😁 😃 ☺️ ا/ت:خب هر کدوم و خواستین انتخاب کنین. همه شون رنگ مورد علاقه شونو انتخاب می کنند و بر میدارن. ا/ت:خوب من برم کار بعدیم خداحافظ 👋. نامجون :کار بعدیت که شروع نشده تازه کارات تموم نشده. ا/ت:دور و برت و نگاه کن. نامجون دور و برش و نگاه میکنه. جین:اینا چین. ا/ت :رباط های کمکی که تو هر کاری کمکم می کنن خیلی خوبه نه. خداحافظ 👋. کوکی:ا/ت. ا/ت:بله اوپا. کوکی:میشه برام شیر موز درست کنی خواهش 🙏 خواهش 🙏 خواهش 🙏. 🐰🐰🐰 ا/ت:باشه الان درست می کنم. کوکی داشت خیره و غرق در فکر به ا/ت نگاه می کرد. تهیونگ میزنه به پشت کوکی. کوکی:هوی چته. تهیونگ :فکر کنم نگاه داداش ما یک جای دیگس. کوکی:نه کی گفته. تهیونگ :منم باور کردم نگاهت روی ا/ت نیست اصلانم با ذوق و شوق نگاش نمیکنی.دیگه به من که دروغ نگو. 😒😜 کوکی :وای به حالت اگر به کسی بگی. جیمین :لازم نیست بگه جوری که تو ضایع بازی در میاری منم میفهمم و همین طور بقیقه. کوکی:🤦♂️🤦♂️🤦♂️🤦♂️خدایا به من صبر بده. جیمین :🤭 🤭 🤭 🤭 برم به اعضا بگم. شوگا:لازم نیست بگی ما فهمیدیم. کوکی:😶 ا/ت:برای شماها هم درست کنم. جین:اره درست کن برای خودتم درست کن. ا/ت:الان درست میکنم. کوکی:من دوسش ندارم. تهیونگ :دیدم وقتی دستش زخمی بود دستش و بستی نگرانش بودی و کل کار دیگه که نگم برات. نامجون :نمی خواد بهش بچسبین ولش کنین. جیهوپ :ا/ت میگم میای بریم کنسرت ما. 😃 ا/ت:از کنسرت خوشم نمیاد 🙄🙄 جیمین :واقعا😳. (راستش و بخواین منم حتی کنسرت و فن ساین مجانی هم باشه نمیرم) ا/ت:اره خوشم نمیاد. ا/ت:بفرمایید حاضر و به همه شیر موز میده و خداحافظی میکنه. اعضا :خداحافظ 👋

6 روز بعد (یعنی یک روز قبل از گردش و سفر) ا/ت:اخ جون امروز اخرین روزی که به بی تی اس درس میدم خداروشکر 🤲 وایییییییییی کو ماسکم نهههههههه 😱 😱 بدبخت شدم 😭 😭 😭 😭 میشناسنم امروز. تهیونگ :بچه ها این خانم پارک مشکوک میزنه شبیه ا/ت است. نامجون :امروز آخرین روز تمرینمونه. جیهوپ :خانم پارک داره خودش تمرین میکنه اوناش. ا/ت داشت یک حرکت خیلی سخت و تمرین میکرد برای اینکه بتونه به بی تی اس بگه. کار امروزشون با یک تاب خیلی بلند. ا/ت می خواد حرکت لیز خوردنش و انجام بده و متوجه نیست بی تی اس اومدن همه میگن مواظب باش ا/ت حل میشه یهو سر و ته گیر میکنه و کلاهش میوفته. اعضا :ا/ت 😍😍😍😍😍😍 ا/ت:یک لبخند مصنوعی میزنه 😄🤦♀️ جین:تو معلممون بودی از اول چرا نگفتی بلا. ايت:گفتم ببینم خودتون متوجه میشین. جیهوپ :تو که گفتی خانم پارکی. ا/ت:به جای این حرفا طناب و باز میکنین الان دیوونه میشم از سر و ته بودن. کوکی:باشه اعضا میرن بیرون از سالن ولی تهیونگ پشت در واستاده. کوکی قفل طناب باز میکنه ولی ا/ت میوفته اما کوکی ا/ت رو میگیره ا/ت یکم قرمز میشه و میگه ممنونم ❤️ و سرشو پایین میندازه. تهیونگ میاد جای کوک. تهیونگ :دیدی داداشی عاشقشی خیلی باهاش صمیمی شدی نه. کوکی:صمیمی شدم ولی عاشقش نیستم. تهیونگ دستش و میزاره روی قلب کوک. تهیونگ :برای همین قلبت تند میزنه و صورتت قرمز. کوکی:خیلی خوب ولی به کسی نگو اما خیلی دختر تو دل بروییه.
پارت بعدی 😍 جذاب می شود و دردناک 🙄😭 دوستون دارم 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 💝 لایکا یادتون نره ممنونم ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ص.ب..ر کن ببینم عمل چییییی😰😰،؟؟
پس چرا پارت ۴نیست
دوستان خیلی معذرت می خوام راستش یک مشکلی برام پیش اومد که مجبور شدم برم دکتر و چند روز وقتم گرفته شده خیلی عذر می خوام 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 وضعیتم خیلی بد بود
سلام اجی چیشده حالت خوبه؟؟؟
عاجوو مردم بگو ببینم حالت چطورهه؟؟؟؟؟؟؟
عاجی بیا بگو حالت خوبه یا نه!؟!😰
الان خوبم ممنون 💋 ❤️
ولی باید عمل و انجام بدم 😭 من میترسم از عمل کردن
اقا خیلی دیر پارت این داستانو میزاری
چرا پارت۴نیستش؟!!!
اگر لایک ها به 15 برسه پارت بعدی میاد
عاجوووو به ۱۵ رسید😃😃
اره رسید چه زود رسید
سلام عاجو خوبی خیلی عالییی بودددد ❤❤❤
من زیر پتو خوندمش بعد مامانم فهمید بیدارم نتونستم نظر بدم الان دادم 😹😍
ممنونم ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭دوستان پارت بعدی رو نوشته بودم حواسم نبود حذفش کردم 🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧🤧
فدا سرت عب نداره دوباره بزارش😊
عالی بود خسته نباشی
پارت بعدی رو بزار
عالی بود😍😍❤
لطفا زودتر پارت بعد رو بذار💜💜