11 اسلاید صحیح/غلط توسط: Linda انتشار: 5 ماه پیش 200 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بریم ببینیم خیلی جالبه
شاید همتون شنیده باشید که داستان اصلی سیندرلا رو برادران گریم نوشتن ولی اینجوری نیست.اینجا داستان اصلی رو بهتون میگم که خیلی با سیندرلا ی دیزنی فرق داره
مرد ثروتمندی بود که زنش فوت شده بود و یک دختر هم داشت.بلافاصله مرد ثروتمند با زنی ازدواج می کنه که دو تادختر درست هم سن دختر اون مَرد ثروتمند هستن.اون ها از همون روزی که وارد خونه ی مرد ثروتمند شدن همه چیز های دختر رو(همون سیندرلا رو میگم)به زور گرفتن.لباس های قشنگش،کفشهای گرونش جواهراتش و...همه چی رو ازش گرفتن.
اونا همه ی کار های خونه رو دادن به اون.حتی نمی ذاشتن غذا بخوره.می گفتن باید بیشتر کار کنی تا بتونی کمی غذا بخوری.در واقع ما هیچ وقت اسم واقعی سیندرلا رو نشنیدیم چون اسمش واقعا سیندرلا نبوده.خواهرای ناتنی ش این اسم رو گذاشته بودن روش.سیندرلا به معنی خاکستره و چون کنار شومینه خاکی می خوابیده همیشه روی لباس ها و موهاش خاکستر بوده و اسمش هم شده سیندرلا.
جالب اینجاست که پدر واقعی سیندرلا نمرده!!اون هنیشه و همه جا باهاشون بوده و واقعا سوال برانگیزه که چرا هیچ دفاعی از دخترش نمی کرده.یه روز پدرشون می خواسته به یه سفر بره و از هر سه تا دخترش می پرسه که چی دوست دارن براشون بیاره.دختر اول میگه لباس های زیبا،دختر دوم میگه زیورآلات و مروارید و به سیندرلا که می رسه میگه اولین شاخه ی درخت که به کلاهت برخورد کرد رو برام بیار.پدرش میره و وقتی از سفر بر می گرده برای سیندرلا اولین شاخه ای که به کلاهش برخورد کرد رو براش اورد.
سیندرلا اون شاخه رو می بره کنار قبر مادرش که توی حیاطشون بوده و می ذاره توی خاک و اون قدر برای مادرش گریه می کنه که اون شاخه تبدیل به یه درخت کوچیک میشه.سیندرلا هر روز ۳ بار میاد اونجا و برای مادرش گریه می کنه.اون درخت دیگه مثل یه درخت تنومند و قوی
می شه تا اینکه یه روز دو تا کبوتر میان و روی اون درخت لونه میسازن
سیندرلا وقتی میره پای درخت و کبوتر هارو می بینه از خواسته هاش با اون ها درد و دل می کنه تا اینکه می فهمه اون کبوتر ها میتونن خواسته هارو برآورده کنن.
یه روز پادشاه اون سرزمین یه مهمونی می گیره که همه ی دخترای مجرد اون سرزمین رو دعوت می کنه که بیان و پسرش یعنی شاهزاده، بتونه یکیشون رو انتخاب کنه که باهاش ازدواج کنه.
نامادری و خواهرای سیندرلا می خوان که به اون مهمونی برن و سیندرلا از نامادریش خواهش می کنه که اونم با خودشون ببرن.اما نامادری قبول نمی کنه .سیندرلا اصرار می کنه و نامادری بهش میگه که:کنار شومینه یه عالمه خاکستر جمع شده منم اونجا یه کاسه عدس ریختم اگه بتونی اونارو از هم جدا کنی میتونی بیای.
سیندرلا یواشکی میره پیش اون درخت که کبوتر ها روش لونه داشتن و از کبوتر ها خواهش میکنه که براش عدس هارو جدا کنن.اونا هم میرن و این کارو میکنن.سیندرلا میره و کاسه ی عدس هارو به نامادریش میده.اما نامادری قبول نمی کنه و میگه تو لباس نو و زیبا نداری سیندرلا مجددا اصرار و تمنا می کنه و نامادری میگه من این دفعه دو تا کاسه عدس میریزم توی خاکستر ها و تو باید جداشون کنی تا بتونی بیای و سیندرلا دوباره همون کارو تکرار میکنه،از کبوتر ها خواهش میکنه و اونا هم بهش کمک میکنن ، هم بهش یه لباس ار جنس طلا و نقره و یه جفت کفش از جنس طلا میدن.این دفعه نامادری به زور راضی میشه که سیندرلا هم باهاش بیاد.
سیندرلا به مهمونی میره و با شاهزاده می رقصه.شاهزاده هم عاشق سیندرلا میشه.ساعت ۱۲ شب که سیندرلا نی خواسته بره خونش شاهزاده گفت که منم می خوام با تو بیام و ببینم تو از کدوم خانواده اومدی.سیندرلا که نمی خواست شاهزاده بفهمه که اون یه خدمتکاره فرار کرد و رفت توی لونه پرنده و غیب شد.شب دوم هم همین اتفاق ها افتاد و سیندرلا تونست از دست شاهزاده فرار کنه اما شب سوم شاهزاده همه ی پله های قصر رو با قیر پوشوند و سیدرلا موقع فرار کفشش گیر کرد به قیر ها.
شاهزاده فردای اون روز تمام خونه های اون سرزمین رو می گرده تا صاحب اون کفشی که به قیر ها گیر کرده رو پیدا کنه و باهاش ازدواج کنه.وقتی که به خونه ی سیندرلا می رسه دختر اول وقتی می خواد که کفش رو بپوشه می بینه که شصت پاش برای کفش خیلی بزرگه.نامادری سیندرلا از دختر اول خواست که شصت پاش رو با چاقو بِبُره.اونم این کارو می کنه.ولی شاهزاده میفهمه که شصت پاش نیست با اون ازدواج نمی کنه
نوبت به دختر دوم رسید و وقتی می خواست کفش بپوشه پاشنه پاش برای کفش بزرگ بود.نامادری دوباره همون کارشو تکرار کرد.از دختر دوم خواست پاشنه ش رو با چاقو ببره.اونم همینکارو کرد.ولی شاهزاده دید که پاشنه شو بریده و دختر دوم هم رد کرد و از مدر سیندرلا پرسید:شما دختر دیگه ای هم دارید؟پدرش گفت:من فقط یه دختر دیگه دارم که خیلی احساساتی و رویاپردازه و به درد شما نمی خوره.اما شاهزاده اصرار کرد.سیندرلا اومد کفش رو پوشید کاملا اندازه ش بود.اون با شاهزاده ازدواج کرد.یه روز خواهرای ناتنی ش اومدن به قصر و از سیندرلا خواهش کردن کمی بهشون کمک کنه غافل از اینکه اونا می خواستن مال و اموالشو دوباره ازش بگیرن.ولی کبوترایی که همیشه خواسته های سیندرلا رو برآورده می کردن،اومدن و با نوک چشم های خواهرای ناتنی رو از حد.قه درآوردن👀
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
علی بود گلم🎀⭐
ببخشید عالی منظورم بود🤭
مرسی عزیزم✨💜
خواهش میکنم گلم🫶🏻
خیلی قشنگ و دارک 😅💔
مرسی😊
مرسی عزیزم♡♡
اره خیلی دارکه
تقریبا عین این داستان رو آقای کریس کالفر توی مجموعه ی کتابشون آوردن...
البته فرق زیاد داشت ولی بخش هاییش همین بود
ولی این قسمت پاشنه و شصت پا و چشم غلطه ها
من از جای معتبر اینو خوندم
خشونت آمیز😗😑
من از عمو تعوری شنیده بودم
عزیزم من این تست رو خواستم بسازم 🥺🥺🥺
ولی اشکال نداره
قسم میخورم میخواستم بسازم قبل تستت😩😩😩
اخ متاسفم😂
نگران نباش میتونی یه چیز دیگه بسازی
🙂
حرف نداشت😊
عالی بود 🪷✨️🫂
خیلی ممنون💫
🫂✨️
عالی🌷
♡♡♡
اولاش که خوب بود چرا بعدش اینطوری شدددددددد😭😭😭😭😭
داستان اصلیش همینه...
فررررصتتتتت
دنبال شدی
اولین نفری که کامنت داد**