دبیرستان MBTI P12

انگار INFJ رابطه اش با ENTJ خیلی خوب نبود ولی سعی کرد اینو بروز نده چون دوست INFP عه تا INFJ اومد یچیزی به INFP بگه یه صدای خیییلیییی بلندی از پشت سر INFP اومد : هییییییییییییییییییییییییی INFPPPPPP یهو INFP مث گربه پرید و نزدیک بود سکته بزنه ولی از همه عجیب تر قیافه INFJ بود ک انگار کنارش یه بم..ب منف/جر شده بود یهو یکی دستشو گذاشت رو شونه INFP : وای گفتم الانه ک بری... یه راه پیدـ... INFP : تو کییییییییییییییییییییییییییییییییی ... بعد ب خودش اومدو دید ENTP بود ک مث دی//وونه ها داشته داد میزده

INFP با یه حالت عصبانی ای یقه ENTP رو میگیره و میگه : چی میخوایییی ENTP : باشه بزار حرف بزنـ... یهو محو میشه INFP چندبار دستشو جلوش تکون میده ولی همینطور مات و مبهوت زل زده به INFJ ( دقیقا عین ESTP) بعد از چند دقیقه ک زل زده INFP یکی میزنه تو گوشش تا یادش بیاد کجاست ENTP : هیییییی چرا میزنییی INFP : حرفتو بزن ... کجارو نگا میکنیی؟ - عا عاره واس ESTP بود ..چیزه عامم.. یادم رفت ..عاهاا امروز قراره بیاد خونمون نظرت چیه ISFJ هم دعوت کنم؟ + بنظرت ISFJ صد سال میاد تو یه جمعی ک تاحالا نبوده و هیچ دختریم توش نیست؟ - راست میگیاا ... خب خانم... اسمتونچی بود شما ؟ * INFJ - عو چ اسم زیبایی ..خانم INFJ میشه شماهم همراه ISFJ بیاید لطفا ... * من فک کردم قراره از دوستت بخوای که بیاد نه منی که تازه دیدیش.. - هاا کی؟ من اصلا دوستی ندارم که دختر باشه INTP که تو سایهگم شده بودو همه رو داشت نگاه میکرد زیر لب گفت : عی عو/ضی درو//غگو

_ بعدشم این که دوستم نیست... یه مزاحمه.. شوخی کردم ولی خب اون اصلا دوست نداره بیاد مگه نه ؟ INFP که جا خورده بود با قیافه تعجبی به ENTP زل زده بود ENTP هم ک فک کرد این تعجب قراره به یه فاجعه تبدیل بشه خواست فرار کنه ک یکم اونور تر INTP رو دید... اومد از پشت سرش بره یهو ISTP رو دید.. بهترین کار معذرت خواهی بود😅 - هه هه شوخی کردم ناراحت ک نشدی... شدی؟... INFP با چشمای براق ک معلوم بود سعی میکنه بغضشو قورت بده رو دید و مشخص بود فاتحش خوندش - عاممم... میگم.. INFP حالت خوبه؟ + ا..اره خوبم... چطور مگه ؟ یهو سرشو چرخوند و اصن یکی دیگه شد ... یه لبخند قشنگ و صورتی ک انگار براش مهم نبود ENTP بش گفته و تا همین چند دیقه پیش میخواست گریه کنه رو به خودش گرفت

ENTP و INFJ جا خوردن از این سرعت تغییر چهره + چیشده انگار ج...ن دیدین .. وای ENTP اصلاناراحت نشدم تو از این شوخیا زیاد میکنی .. بعدشم این اخر هفته یکم درگیرم و نمیتونم بیام شماها خوش باشین من برم.. فعلا ولی اون دوتا هنوز نمیتونستن باور کنن این INFP همون INFP عه ولی با اینحال INFJ درخواست ENTP رو رد کرد و رفت سر کلاسش برای همینم ENTP مجبور بود INFP رو راضی کنه که با ISFJ حرف بزنه بلاخره بعد از کلی التماس INFP قبول کرد ولی از قیافش معلوم بود راضی نیست برای همین ENTP قول داد کلی خوراکی با یه عروسک گربه بهش بده و اینگونه شدکه INFP رفت با ISFJ حرف زد

زنگ کلاس : ENFP که کنار ESFP عه و کل زنگ کلاسو یا میپیچونن یا دارن خوراکی میخورن یا هر کاری که خلاف قوانین کلاس باشه انجام میدن ... هر کاری بجز درس خوندن اگه فکر میکنین INTP درس خون کلاسه بایدبگم سخت در اشتباهین چون اون فقط داره نقاشی میکشه یا درباره افکار جالبش فکر میکنه ... از جمله افکار جالبش میتونم به یک فیل پرنده ک در کنار اسب ها داره شنا میکنه اشاره کنم ... یا مثلا نقشه سر..قت از ... هیچی هیچی پشت صحنه گیر داد ولش ولی تنها کسی که واقعا با اشتیاق درس میخونه ISFJ عه اون تنها بچه درس خون کلاسه و خیلیم مهربونه ولی از شانس ESTP ازش خوشش نمیاد کلا توبرخورد اول خوب پیش نرفت و احتمالا راضی کردنش برا اومدن توی یه مهمونی ک ESTP هم باشه یکم سخته

زنگ تفریح INFP طبق قولی که به ENTP داده بود با ISFJ حرف زد ولی جواب منفی گرفت کل زنگ تفریح خودشو ENTP داشتن فکر میکردن چجوری بیارنش INTP هم اون دوروبرا داشت دنبال INFP میگشت ک رسید بهشون INTP: وای INFP بلاخره پیدات کردم...دارین درباره چی حرف میزنین ؟؟ جریانو براش توضیح دادن و سه نفری داشتن فکر میکردن ک یهویه فکری زد به سر INTP ... و حالا دوباره ESFJ و ISFP رو داریم ک از ترس تو خودشون ... هیچی ترسیدن (مغزتو بشور😐) بلاخره تصمیم گرفتن به یکی بگن اما اون ینفر کی میتونه باشه...