
داستان عشق با طمع عذاب ( تهیونگ ) ۲

احساس امنیت نمیکردم ولی قلبم اروم نمیگرفت ترسیده بودم یا عاشق .. ش. به خودم اومدم دستم و کشیدم و رفتم داخل سالن ارزو میکردم هرچه زودتر تموم بشه وقتی سمت چپ و نگاه میکردم کلی پسر میدیدم که منتظر بودم یه وقت گیر بیارن بهم اعتراف کنند وقتی راست و نگاه میکردم تهیونگ اعصبانی رو میدیدم 😬 وقتی جشن تموم شد رفتم تو اتاقم و خواستم بخوابم که احساس کردم یه چیزی شکست اما صدا از تو اتاق من نبود در اتاقو باز کردم و یه منجیر و دیدم خیالم راحت شد یه نامه بهم داد نامه از طرف پی دی نیم بود نوشته بود میتونم دبیوت کنم 😍 داشتم از خوشحالی پر در می اوردم که به ذهنم رسید اولین اهنگمو بنویسم شروع کردم به نوشتن و تا ساعت ۳ تمومش کردم خیلی خوشحال بودم منو دوستام تو یه گروه بودیم یه گروه ۵ نفره😍❤
صبح که شد رفتم اتاق پیدی نیم و ازش تشکر کردم و اهنگی که نوشته بودمو بهش دادم پی دی نیم : این عالیه ا.ت باید حتما بخونیش ا.ت : متشکرم . از کی شروع کنیم ؟ پی دی نیم : اعضا داخل استدیو منتظرتن وای داشتم بال درمیاوردم 🤪 رفتم به استدیو و تیکه اهنگ و مشخص کردم شروع کردیم به خوندن وقتی منجیر ها موافقت کردن اهنگ رو پخش کنن رفتیم بیرون تا جشن اولین اهنگمونو بگیریم و خوشحال بودیم ولی من یه احساس خاصی داشتم داخل کمپانی شیلو بد نگاهم میکرد ( یکی از اعضای کمپانی ) اون چش بود !؟😶 انگار میخواست هرجوری شده بکشتم 🤔🙄 وقتی برگشتیم هنوز اتاق گروهیمون حاضر نبود برا همین همه رفت اتاقشون یه خورده سرم گیج میرفت فکر کنم خیلی خورده بودم
ولی وقتی میخواستم وارد اتاقم شم تهیون جولومو گرفت تهیونگ : از زیر تمرین در رفتی . اهنگتم پخش شده . بالاترین بازدیدم تو یوتیوب خورده نباید به ما خبر بدی! ته خوشحالیمو تونستم فقط با یه لبخند نشون بدم تهیونگ : خانم اگر میخوای تشریف بیاری تو اتاق بی تی اس باید هماهنگ کنی 😂 ا.ت : چی ! اتاق بی تی .اس ... یه نگاه کردم وای اتاق اشتباه اومده بودم 😫 کارم تمومه همونجا افتادم رو زمین و به سقف خیره شدم تهیونگ با تعجب نگاهم کرد تهیونگ : میخوای تا صبح اینجا بخوابی خندیدم . حالم خوب نبود یهو در اتاق باز شد و جیمین اومد بیرون و تهیونگ افتاد روم صورتم از خجالت قرمز شد ولی حالیم نبود چیکار میکنم😶😳 جیمین : اوه میبینم یکی دل تهیونگ ما رو برده تهیونگ : 😳😑 ا.ت : اون دیوونست تهیونگ : هییی تووو چی میگی با خودت
باز خندیدم لعنت به این زندگی تهیونگ از روم بلند شد و خواست ببرتم اتاقم که جیمین بلندم کرد ا.ت : توعم جذابیا🤗 جیمین : 😳 تهیونگ : بزارش زمین جیمین😡 ا.ت : باشه باشه من مال همتونم دعوا نکنید 😀 تهیونگ و جیمین : یاااا تو چی زدی ؟! بلند شدم و گفتم خودم میرم ولی همچنان گیج بودم و متوجه نشدم تهیونگ تا اتاق مراقبم بود میخواستم برم تو اتاق که یهو برگشتم و به تهیونگ گفتم میدونم داری دنبالم میکنی پوزخند زد ا.ت : من دوست دارم تهیونگ : برو سریع تو اتاقت
رفتم تو اتاقم و خودم رو برای کار های فردا اماده کردم و خوابیدم صبح که بیدار شدم تازه یادم افتاد دیشب چه گندی زدم😫 رفتم اتاق تمرین مخصوص گروه یه خورده رقصیدیم و یه خورده خواندیم که صدامون بهتر بشه که یهو پی دی نیم اومد و گفت موزیک ویدیو تون بیشتر بازدید رو در یوتویوب داشته داشتیم از خوشحالی میمردیم ولی هیچی به اون گندی که دیشب زدم نمیرسید 😶 داشتم فکر میکردم که یهو تهیونگ و اعضای بی تی اس اومدن تو نمی دونستم خودمو چجوری قایم کنم برا همین محل ندادم دخترای گروه داشتن براشون میمردن 😬 پی دی نیم : میخوام یه موزیک بو بی تی اس بدید بیرون اینطوری طرفداراتون بیشتر میشه همه قبول کردن ولی من هنوز دل خوشی به این اهنگ نداشتم
داشتیم رو اهنگ کار میکردیم چقدر مزخرف بود باید قسمت عاشقانش رو منو تهیونگ میخوندیم😑این منو عذاب میداد اما اون واقعا میخواست منو عذاب بده بعد اهنگ رفتم روی پشت بوم یه دختری اونجا بود باهم گرم حرف زدن شدیم که گفت : تو از تهیونگ خوشت میاد ا.ت : نه چطور؟ ♤ : ولی اون دوست داره ا.ت : این درست نیست ما حتی دوستم نیستیم ♤ : اون تاحالا با هیچکس اینجوری نبوده احساس میکنم وقتی با هم هستید سرد بودنش از بین میره تو فکر فرو رفتم شاید واقعا یه ذره عاشقش شده بودم و قلبم وقتی پیشش بودم تند میزد
نمی دونم اونم منو دوست داره یا نه وقتی خواستم به دختره بگم پیداش نکردم فکر کنم خیلی سرم درد میکرد و خیالبافی کرده بودم نمیخواستم یه عشق الکی شروع کنم که تهش به هیچ جا نرسه برا همین باید ازش میپرسیدم ولی خجالت میکشیدم که یهو صدای در شنیدم برگشتم نگاه کردم یکی دوید به سمت پایین میخواست بیوفته که مانع شدم ماسک زده بود اما چماش😶 ا.ت : چیکار میکنی احمق سعی میکرد خودشو بپوشونه ولی خودم فهمیدم تهیونگ بود ا.ت : دیوونه میخوای بمیری؟ یهو چند نفر با چاقو ریختن رو پشت بوم هیترند پشت تهیونگ بودم ولی اگه یه قدم عقب میومد پرت میشدم پایین خیلی ترسیدم 😖 تهیونگ منو میندازه پایین یا نه 😫
اینم پارت سوم داستان ❤ دوستان دارم لطفا حمایت کنید و مراقب خودتون باشید🌺
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آقا حرف ندارهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
# بعدی _ رو _ بزار
منتظرم 😉
😭😭 پس کی پارت بعدی رو میزارررییی😭😭😭💔💔💔😭💔😭💔😭💔💔
جون هرکی دوسش داری زودتر پارت بعدی رو بزاررر😭😭😭😭😭😭
داستانت عالی بود
لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار
پاررررتتت بعدییییییی لطفاااااا
عااااالی بود
منتظرم
عالی بود لاولی.ما تا پارت بعد رو نگیریم اروم نمیگیگیریم .
عالی بود
فقط اگه میشه زود به زود بزار
آقاااااااااااااااااااااااا پارت بعدی زوددددددد 😢😭😭
من پارت بعد موخام 😭😭😭😭😭گریههههههههه