
داستان بازگشت به قلب من (جیمین)۲

جوابشو ندادم چون میدونستم برای جیمین من یک عروسکم که میتونه کنترلش کنه و بازیش داده همه جا غرق سکوت شده بود صدای ماشین شنیدم جیمین اومد داخل خرابه، بمیرم برات که انقدر خوشتیپی ، اومد دستامو باز کنه ولی یه چیزی رو روی سرم حس کردم جک : اگه جلو بیای میزنمش جیمین : جرعتشو نداری جیمین با جک درگیر شد استرس داشتم که نکنه یک اتفاق بیفتد بعد از زدن جک به سمتم آمد و دستهایم را باز کرد بلندم کرد و به سمت ماشین برد
جیمین کلی سوال میپرسید ولی کلی تلاشمو میکردم که باهاش حرف نزنم جیمین : ا.ت چرا جوابمو نمیدی! جیمین : درکت میکنم اگه از دستم ناراحتی ببخشید ، بزار ایندفعه من بهت اعتراف کنم قبولش میکنی؟🥺 جیمین : ا.ت تروخدا 💔(د قبول کن دیگه ) تو شکه😂) ا.ت : نگه دار جیمین میخوام پیاده بشم جیمین : ا.ت من میدونم دوستم داری ا.ت : نگه دار (با داد) (جیمین به روندنش ادامه میده اصلا به حرفات توجه نمیکنه )

جیمین : ا.ت وسط بیابون نگه دارم 😡 با اعصبانیت نگات میکنه میترسی چیزی بگی خرابش کنی برا همین سکوت میکنی جیمین نگه میداره با تعجب بهش نگاه میکنی جیمین : خب نگه داشتم خب میخوای کجا بری🤨 سکوت میکنی میخوای در ماشینو باز کنی که قفلش میکنه سعی میکنی قیافت حفظ کنی اونم خیلی حالش بده ولی فقط با عصبانیت نشون میده انصاف نیست ولی خیلی ناراحت و عصبانی هستی
ا.ت : یااااااا تو حتی درب ماشینو قفل کردی!🙁 جیمین : هیچی نگو انقدر تند میرفت که هر لحظه بیشتر میترسیدی و بهم میریختی تصمیم گرفتی یکم بخوابی وقتی بیدار شدی توی ماشین نبودی ، خونه ی جیمین حتی از شما که میشه گفت پولدارترین در شهر بودید بزرگتر بود🙄 از روی تخت بلند شدی کیفت و برداشتی و خواستی بری بیرون که جیمین جولوتو گرفت جیمین : تا وقتی بهم نگی قبول میکنی حق نداری بری بیرون کاراش برات اشنا بود با همین کاراش عاشقش شده بودی
ا.ت : یااااا جیمینا من خونه زندگی دارم در ضمن من دوست پسر دارم جیمین : چی! جیمین : پس انقدر اینجا میمونی که اونم یادش بره عشق منو دزدیده میخواستی دستشو پس بزنی اما دستش تکون نمی خورد ا.ت : من عاشقت نیستم جیمین : پس کاری میکنم عاشقم بشی همون موقع گوشیم زنگ خورد ارینا بود ولی چون خیلی با هم صمیمی بودیم اسمش و عشقم سیو کرده بودم گفتم حالا که انقدر همه چی درست پیش میره نقش بازی کنم ا.ت : الو سلام عشقم خوبی ، نه عزیزم من خونه دوستمم ، ساعت ۸ میام بریم بیرون یهو گوشی رو از دستت کشید و پرتش کرد رو زمین
ات: یااااااااا اون گوشی من بود جیمین : میدونستی عشقم گفتنات فقط باید مال من باشه!😡 ا.ت : تمومش کن جیمین داری اذیتم می کنی جیمین : من دارم اذیتت میکنم یا تو خواستم تسلیم بشم اما غرورم نمیذاشت ا.ت : اره من دوست داشتم و دوست دارم و اذیتت هم میکنم پس از جولوم برو کنا جیمین : پس قبول کردی 😌😏 ا.ت : یاااااا من . اه
پایان این پارت لطفا حمایت کنید🌹❤
مواظب خودتون باشین دوستون دارم🌹❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ادامه بازم
عالی بود بقیش زودددددددددددد 😡😡
امید وارم پارت بعدی این مث پارت بعدی عشق با طعم عذاب دیر منتشر نشه 😠😬😡😡
عالییییییی👌👌👌👌👌
عالی و درجه یک ❤خسته نباشی
پارت بعد موخوام
عالی بود 😍😍