
آنیو ●_● امیدوارم خوشتون بیاد 😸❤️ لایک و کامنت یادتون نره 😻
از زبان تهیونگ : رفتم تو خونه دیدم جونگ کوک داره فیلم نگاه میکنه واسه همین رفتم پیشش کوکی : سلام بلخره برگشتی؟ تهیونگ : عوهوم 🙂 کوکی : با ا/ت بودی؟ تهیونگ : آره بعدش گوشیم رو باز کردم دیدم ا/ت پیام داده ا/ت: مرسی تهیونگ خوش گذشت 🌹 تهیونگ در جواب : خواهش میکنم 🌹 و بعدش خوابیدم از زبان ا/ت: عوف صبح بود رفتم دست و صورتم رو شستم و قهوه خوردم☕ چون دیرم شده بود سریع آماده شدم و رفتم کمپانی اول کلاس رقص داشتیم. تهیونگ هم بود و شروع کردیم تکی رقصیدن و بعدش گروهی تهیونگ اونجا نشسته بود و داشت به من نگاه میکرد و این باعث میشد من تمرکز نداشته باشم😶
از زبان ته ته : داشتم رقص ا/ت رو نگاه میکردم خیلی قشنگ میرقصید نمیتونستم نگاهم رو از روش بردارم ام.... اما چرا؟ 🙁 همینطوری که داشتم نگاش میکرد اومد سمتم و گفت :برو دیگ به چی نگاه میکنی؟ و رفتم رقصیدم از زبان ا/ت: وقتی تهیونگ داشت میرقصید خیلی جذاب شده بود قلبم تند تند میزد واسه همین بلند شدم و رفتم تو دستشویی به خودم تو آینه نگاه کردم گفتم: دختر چت شده؟بعد 2 دقیقه صورتم شستم رفتم تو سالن نوبت رقص گروهی بود خیلی با آرامش شروع کردیم به رقصیدن وقتی چشم تو چشم میشدیم کنترلم رو از دست میدادم نوبت کلاس آواز بود و بعدش کلاس های...... . . . . کلاس هامون تموم شد از کمپانی اومدیم بیرون و شب بود تهیونگ: ا/ت بیا من میبرمت خونه ا/ت : نه مرسی خودم میرم تهیونگ : نمیشه 🙂 خودم میبرمت ا/ت:باش با هم به سمت ماشین حرکت کردیم و من نشستم خیلی خوابم میومد 2 دقیقه چشمام رو بستم شاید بهتر شدم که یهو خوابم برد😴
از زبان تهیونگ : وقتی کلاس هامون تموم شد خیلی خسته بودیم و با اسرار های من ا/ت سوار ماشین شد تا من ببرمش چون این وقت شب ی دختره نمیتونه تنها بره خونه، وقتی نشست تو ماشین بعد 2 دقیقه دیدم خوابش برده خیلی کیوت خوابیده بود و دلم نیومد بیدارش کنم😍 واسه همین دم در خونشون وایسادم تا بیدار بشه واقعا خیلی بامزه بود😍 بعد نیم ساعت دیدم ی دختره اومد پایین و من ا/ت رو تو ماشین دید و اومد سمت ماشین جسی: سلام🙂 احتمالا شما تهیونگ هستین ها؟ تهیونگ : آره خودشم جسی: منم خواهر ا/ت هستم خوشبختم 😊 تهیونگ : همچنین 🙂 ا/ت تو ماشین خوابش برد بیدارش نکردم جسی: عا خب من الان بیدارش میکنم تهیونگ : ها؟ 😐 تا اومدم چیزی بگم دیدم جسی داره حرف میزنه جسی: هوی خره بیدار شو اخه تو ماشین میخوابن؟ ا/ت: جسی ببند میخوام بخوابم تهیونگ :😐😐😐 جسی: بیدار شو گاو ا/ت: خفه شو دیگه تهیونگ :اهم.. اهم.. ا/ت بهتره بیدار بشی تا اینو گفتم ا/ت سریع بیدار شد و گفت: تهیونگ؟ 😐وای ببخشید تو ماشین تو خوابم برد 🙁 تهیونگ : نه اشکال نداره
ا/ت:خب... چیزه.. ببخشید منم دیگه برم شب خوش 😊 بعدش زود از ماشین پیاده شدم و از تهیونگ خداحافظی کردم وقتی با جسی میخواستیم بریم بالا بهش گفتم :جلو تهیونگ ابروم رفت اخه خر چیه؟ جسی: نه ابروت نرفت 🤣🤣 ا/ت: جسی میخوام درباره ی موضوعی باهات حرف بزنم جسی: هوم چی؟ ا/ت:من از تهیونگ خوشم میاد😊 جسی: واقعا؟ ا/ت: اره😸 وقتی به عاجی گفتم سریع رفتم تو اتاقم و خوابیدم تا نتونه سوال پیجم کنه😂 ... صبح بود از خواب بیدار شدم خیلی خسته بودم اصلا دلم نمیخواست از تخت خواب بیام بیرون، 5دقیقا تو رخت خواب بودم و بعدش بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم قهوه خوردم و بعدش آماده شدم و تا برم کمپانی... وقتی رسیدم تهیونگ تو سالن منتظر من بود سریع رفتم سمتش و بهش گفتم : صبحت بخیر 🙂 بیح بریم سر کلاس تهیونگ : باشه
کلاس شروع شد و شروع به خوندن کردیم که یهو مدیر اومد تو سالن من و تهیونگ خیلی تعجب کردیم مدیر : بیاین تو اتاق من باید باهاتون حرف بزنیم ا/ت: چشم تهیونگ : چه کار داره؟ ا/ت: نمیدونم بیا بریم تا دیر نشده، بعدش به سمت اتاق مدیر رفتیم و نشستیم رو صندلی ها مدیر : خب من بهتون گفته بودم که شما خیلی استعداد دارین و میتونید زود دبیو کنید ا/ت : بله درسته اما ما فقط 3 ماهه کارآموز شدیم 😐 مدیر : من در شما پیشرفت زیادی دیدم و میخوام بگم اگر شما موافق هستین دبیو کنید😊 تهیونگ : دبیو؟ 😐واقعا؟ مدیر : فردا نزدیک ساعت 12 کمپانی باشید چون کلی مصاحبه، فیلم برداری اینا دارین پس برای فردا باید خیلی پر انرژی باشین 🙂 الان هم میتونید برید خونه استراحت کنید
ا/ت : چشم 】 از زبان تهیونگ 【 موقع تمرین ها بود که مدیر اومد و گفت که باید بریم تو اتاقش و میخواد باهامون حرف بزنه خیلی تعجب کردیم و رفتیم تو اتاقش مدیر شروع کرد به حرف زدن و گفت که میتونیم فردا دبیو کنیم واقعا تعجب کردم چون ما فقط 3 ماه کارآموز بودیم 😐 اما از طرف دیگه هم خوشحال بودم 😐 کلا نمد در چه حالی بودم 😂 】 از زبان ا/ت 【 داشتیم تمرین میکردیم که مدیر اومد و گفتش که میخواد باهامون صحبت کنه واسه همین رفتیم تو اتاق مدیر، شروع کرد به حرف زدن و گفت که میتونیم دبیو کنیم من اصلا شکه نشدم جون میدونستم به زودی دبیو میکنیم اما نه آنقدر زود، مدیر بهمون مفت که میتونیم بریم واسه همین من یه فکری به ذهنم رسید 😏 ا/ت : تهیونگ میای خونه ما جشن بگیریم؟ تهیونگ : ام... اما.. سریع حرفشو قطع کردم و گفتم : اما نداره😊 تهیونگ : خب باشه اما باید به جونگ کوک بگم ا/ت: باشه بعدش سوار ماشین تهیونگ شدیم و به سمت خونه حرکت کردیم که......
ببخشید اگر جای بدی کات کردم احساس کردم این پارت زیاد شده 😹😹😹😹 چالش : یه جک بی مزه بگین 😹😹😹 (هیچ چالشی به ذهنم نرسید اینو گفدم) 😹 اگر میخوای پارت بعدی اومد زود خبر دار بشی فالو کن 😻🍫
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعددددددد
سلام
این اکانت جدیدمه اون اکانتم پرید...
پارت بعد کجاااست واییییی😭😭
وای عالی داستانت پارت بعد کو پس 😢😢😢💜💜💜💜💜♥♥
پارت بعد کووووو؟؟؟؟
عوخی خیلی خوفه داستانت پارت بدی پیلیز😊
عالیی عالیی
من جک بلد نیستم
پارت بعدی پلیییییییزززز
پارررررررت بعد پلیییز😹💜
بررسیه 😸