+محمد... محممممممد -چشه باز این؟ +نمیدونم از وقتی اومدیم اینجا همینجوریه تو خودش غرق میشه.. همینجوری تو افکار خودم غرق شده بودم که با تکان های حصین به خودم اومدم +چته باز چی شده؟ *هاع؟ هیچی ولش چیکار کردین؟ -چیو چیکار کردیم؟*پروژه رو دیگه چیکار کردین؟ +خوبی؟ اونو دیروز تموم کردیم *عه خب الان برا چی صدام میزدین -اغا اینو یه بیمارستان ببریم خودش نیس میگیم بیا شام بخور دو روزه هیچی نخوردی چطوری زنده موندی حالا؟.. راس میگفت دو روز بود که هیچی نخورده بودم.. شکمم قار و قور میکرد زودی رفتم سر سفره و شام خوردیم.. بعد شام نوبت حصین بود ظرفارو بشوره.. ظرفارو برداشت و منم رفتم رو تختم دراز کشیدم... چن روز شده بود؟ اصن چن ماه یا حتی چن سال؟ نمیدونم... یه چن سالی بود که مامانمو ندیده بودم.. خانوادمو... دلم میخواست برگردم به شهرم همشونو به ا. غ. و. ش بکشم... ولی خب تا تموم شدن دانشگاه باید صبر میکردم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عهه ببین من دستمال اماده کرده بودم سوپرایز شدمم😂😂😂
پس دستمالتو نگه دار برا داستان بعدی قراره مثل ابشار اشک بریزین 😂🤌
عی واییییییییییی داستان جدیددددددددددد رسییییییییییییییید
ببببخشییییییییییید درگیر بودم دیر دیدم😂🥲
چقد طولانی نوشتم🥲😂
حیحییییییی اشکال ندارههههههه
همین طولانی نوشتن بهم انرژی میده 😂🥺
جهت حمایت از سازنده🙃
🌚سیاره ماه🌚
🍫یه سیاره متفاوت😃
🐈سیاره ای پر از جشن و بازی و با کلی امتیاز🌚
🛸با پا گذاشتند در این سیاره ۲۰۰ امتیاز دریافت می کنید🛸
🧸اگر هم شغلی داشته باشید امتیاز دریافت می کنید🎭
🪄کلی هم شغل داریم🔮
🛸این سیاره چیزی برای مخفی کردن نداره😃
🪁 برای عضویت به اکانت (🌚دختر ماه🌚)بیا 🎯
ادمین فرشته پین؟
در داستان من تابستان خوبی در انتظار ماریا نیست🤷♂️☠
قسمت پایانی منتشر شد