مرسی که میخونیش
_3:01_
با ضربات ناشیانه باران به این فکر میفتد که چقدر میتواند از آن قطرات بیرحم متنفر باشد. خاطراتی که از آن شب کذایی مثل گلوله ای در عضلاتش بجای مانده اند، نمیتواند تقصیر تنها چند قطره باشد که از آسمان سرازیر میشود.
آن قطرات فقط نمکی هستند که بر روی زخم های عمیق روانش میریزند. اما سرسخت تر از آن است که نقابی که سال ها برای ساختنش زحمت کشیده بود را بشکند، آن هم به چه قیمت؟ به قیمت آزاد کردن هیولایی که درونش نعره میزد؟
در برابر همهی اتفاقاتی که در اطرافش در جریان بود یک برگه برنده داشت که تا انتهای بازی نمیخواست آن را رو کند.
بنابراین نقاب خاک گرفتهای وقاحت روحش را پنهان میکرد را حفظ میکند.
با درد، با بی طاقتی.
دستانش در آن مهر و موم لعنت شدهی دستکش هایش احساس خفگی میکند، اما از در آوردنشان هنوزم که هنوزه وحشت دارد.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
بازدید پروف میزنم خواستی نظرسنجیمو چک کن
پین؟
چرا اینقد قلمت خوبههه طکدبیمبتین
چرا تو انقدر خوبی؟؛)
ممنونممم
دنبال شدی خوشحال میشم دنبالم کنی
حتما 🦋
بسیار عالی
متشکر✨
بی نظیر👏🏻👏🏻🌷
مرسی✨💕
💐