تابستان عجیب من p9

خب خب بالاخره پارت نهم رو بعد از مدت ها دارم مینویسم تا الان ایده ای راجبش نداشتم ولی خب به درخواست بیشتریاتون اومدم ادامش بدم پس حتما حمایت کنید ❤️

جیمین:خب چند سال پیش خدمتکار من هم توی این جنگل ناپدید شد و ما دنبالش می‌گشتیم ولی دیدیم رده پاها همونجا که جیها ناپدید شد تموم میشن. بکهیون:خب این الان یعنی چی؟. جیمین:یعنی اینکه باید بریم اونجا. بکهیون:بعدش چیکار کنیم ما هزار بار اونجا رو گشتیم هیچی نیس. جیمین:مطمئنم یه چیزی اونجا هس به نظرت چرا اون یارو خواست جیها رو اونجا ببینه چرا خدمتکار من همونجا گم شد؟ به نظرت اینا عجیب نیس اون مکان حتما یه جیزی داره که خاصش کرده. بکهیون :به کس دیگه ای هم در مورد این موضوع گفتی؟ جیمین:تو اولین نفر هستی

بکهیون :هوف دارم عقلم رو از دست میدم. جیمین:تصمیمت چیه؟. بکهیون :یه دقیقه صبر کن (زنگ زد به پدرش و گفت که برای یه سفر میره آمریکا و تا 2ماه برنمیگرده و گوشی رو قطع کرد) خب بریم. جیمین:جان؟ الان؟. بکهیون :آره دیگه پس کی؟ 2 سال وقت رو تلف کردیم نمیتونم بیشتر از این جیها رو تنها بزارم. جیمین :باشه باشه حداقل یکم وسیله برداریم که مجهز بشیم بعد بریم

(اونا یکم خوراکی و خرت و پرت دیگه مثل چراغ قوه و طناب و چاقو و... برداشتن و بعد از 2 سال دوباره توی اون جنگل پا گذاشتن) جیمین:اگه همین جور ادامه بدیم تا 10 دقیقه دیگه می‌رسیم. برای آخرین بار که جیها رو دیدی چه جوری بود؟ بکهیون:حالت چشماش عوض شده بود صدای خودش نبود اه لعنتی حتما تا الان خیلی ترسیده همون موقع نباید میزاشتم بره. جیمین :تقصیر تو نیس جیها دختر قویه میتونه گلیم خودشو رو از آب بکشه بیرون بیا رسیدیم. بکهیون :الان چیکار کنیم؟ جیمین :بگرد ببین نشونه ای علامتی یا وسیله ای پیدا میکنی؟ (اونا شروع به گشتن کردن که یهو) بکهیون:هی جیمین اینجا رد خاکستر آتیشه. جیمین :خب که چی؟ بکهیون :مشکل اینه که هنوز گرمه درحالی که ورود به این جنگل خیلی وقته که ممنوع شده. جیمین :وای لعنتی یعنی هنوز همین‌جاست. (بوته های پشت سر بکهیون شروع به تکون خوردن کردن) جیمین :از جات تکون نخور. بکهیون :چیشده؟ (جیمین اروم دست بکهیون رو گرفت و به سمت خودش آورد که یهو یکی از پشت بوته بیرون پرید...