دبیرستان MBTI p6

بعد از یه قرن سلام 🥲 خیلیییییییی معذرت میخوام بابت اینهمه تاخیر توی نوشتن پارت بعد حقیقتش من یبار پارتو کامل نوشتم ولی خب ناظر رد کرد😢 از فردا پارتارو رگباری میزارم قول میدم 😅 امتحاناتمم فردا دیگ تمومه بلاخرهههههههه 🎉

همه درگیر هم بودن و مثل این بود که جنگ جهانی سوم شروع شده باشه ولی بین اونهمه ادم دونفر دعواشون خیلی چشم گیر بود... ENTJ و ISTP ENTJ خییلییی عصبی بنظر میومد انگار شبی گوجه شده بود (از شدت قرمزی) و ISTP هم همینو بش گفت ISTP: چرا مث گوجه قرمز شدی... خیلی دارم عصبانیت میکنم؟ (با پوزخند) ENTJ هم عین بم.. ب منفجر شد و یقه ISTP رو گرفتو... ESTP ENTP : مگه ما تو یه تیم نبودیممممم چرا مارو میزنییییییی INFP : من یادم نمیره شما دوتا چه کارایی ب سر من اوردیننننن

یه نکته اینجا بگم که این دبیرستان ی دبیرستان خصوصیه و خب خیلیم گرونه و هر کسی نمیتونه ثبت نام کنه . فقط افراد خییلییی سرشناس و پولدار. و حتی مدیر هم نمیتونه ب بچه ها چیزی بگه حتی اگ کل مدرسه رو بفرستن رو هوا🙃 وسط دعوا بود ک مدیر داشت میرفت خونه و از پشت مدرسه صداهای خیلی عجیبی شنید اول فک کرد دزد اومده یا همچین چیزی ولی خب از شانس بچه ها ISFP و ISFJ دیدن که مدیر داره میاد و ب نزدیکترین کسی ک کنارشون بود اطلاع دادن ینی ISTP اونم سعی کرد همه رو با خبر کنه ولی خب اونقد سروصدا زیاد بود ک هیچکس صداشو نشنید ISTP هم رفت و دست INFP رو گرفت و از دعوا کشیدش بیرون . INFP و ENFP هم برداشتن بردن ولی خب ازونجایی ک INFPداشت با ENTPو ESTP دعوا میکرد اوناهم فهمیدنو التماس ISTP کردن ک با اونا بیان چون خونشون خیلی دوره

ISTP هم فقط برای اینکه ساکت شن بهشون اجازه داد فقط 1 ساعت بیان اونجا پشت مدرسه یه راه مخفی داره ک فقط دانش اموزا ازش خبر دارن ولی خب مث اینکه قرار نیس امروز مخفی بمونه اون چند نفری ک خبر داشتن به تک تک بچه ها خبر دادنو بلاخره همه فهمیدن ولی خب مدیر سر رسید.. مدیر ک رسید هیچ خبری از هیچکس نبود🙂 همه جیم شدن و هیچ صدایی هم نیومد ولی خب متاسفانه مدیر راه مخفی و دیدو درشو تا اخر هفته تخته میکنن 😒 ولی خب خوشبختانه چون از توی پارک میگذره همه تونستن قایم شن

ی ده دیقه ای طول کشید و INFP ENTP ESTP ISTP INTP ENFP همه رفتن خونه ISTP اما ENTP ESTP عین خونه ندیده ها رفتار کردنو همه جای خونه رو مث کاراگاه ها میگشتن ISTP هم تا رسید رفت تو اتاق ESTP بعد از نیم ساعت کاوشگری رفت پیش INFP و همش ازش سوال میپرسید ESTP : این اتاقع ک اونجا تکیه مال توعه؟؟ INFP : نه اون مال ISTP عه مال من اون سمته +عه کدومشونه؟؟ - اون وسطی طبقه بالا... وایسا ببینم تو برا چی میخوای بدونی اتاق من... حرف INFP تموم نشده بود ک ESTP پرید تو اتاقش و درو قفل کرد

میپرسین ENTP کجاست؟؟ هعی.. اون از اتاق ENFP خوشش اومد و الان محاصره اش کرده و ENFP رو راه نمیده چون رمز قلعه بالشتیش رو بلد نیس ... عاها ببخشید از پشت صحنه خبر اومد ک نگیم قلعه بالشتی باید بگیم قصر طلایی (ENTPگفت) توی اتاق INFP یه در مخفی هست ک زیر فرش کوشولویه پنجه ایشه و خب فقط ENFP.INTP.ISTP . و ESFJ ازش خبر دارن اگه اون درو باز کنی ی نردبون سفید میبینی ک ازش پایین ک بری میرسی به اتاق گیم INFP ک دقیقا مث خونس ی تلوزیون بزرگ با کنسول بازی و کلی دسته و کلکسیون سی دی های مختلف و... داره (ازین دستگاه سکه ای ها ک نوشیدنی میدهم داره حالا اسمشو نمد) 😅

اکیپشون هر شب تابستون اینجا جشن میگیرن و تا صب گیم میزنن ولی هیچکسی بجز اونا از این اتاق خبر نداره ولی خب ESTP الان این رازو میدونه INFPهم انقد درو کوبید ک دستش زخم شد و داره میره نیروی کمکی بیاره (ISTP نیرو کمکی شه) ESTP پاش میره رو فرش و لیز میخوره و فرشم میره کنار و یهو اون درو میبینه همون دری ک نباید بازش میکرد ولی خب ESTP عه دیگ نمیشه کاریش کرد😒😂