پارت چهارم داستان "بازم میبینمت؟ "
![عکس](/frontend/images/tests/items/1717706990142.jpg)
■از زبان نویسنده■ آسوکا توی یه فضای مطلقا سفید چشماشو باز کرد... دو تا دختر بچه باهم توپ بازی می کردن... یکیش موهای کوتاه قهوه ای و چشمایی هم رنگش داشت و اون یکی ... موهای بلندقهوه ای با چشمایی عسلی(عکس بالا)... براش آشنا بودن ... دختر مو کوتاه توپو پرت کرد اما اشتباهی افتاد وسط خیابون ! دختر مو بلند گفت :&"تو انداختیش... برو بیارش. " اون دختر گفت : +"خیرم ! من هنوز به خاطر این که بهم یدونه شکلات کمتر از خودت دادی ازت ناراحتم !" اون یکی دختر پوفی از سر کلافگی کشید و سمت خیابون رفت ... اما یه دفعه یه ماشین با سرعت بالا بهش برخورد کرد ... ! حالا فهمید!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
ناظرش بودم بی نظیره
👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
میسییی❤️
👏🏻🩷
مرسیییییی ❤️❤️🩵🩵
🫶🏻💞
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
ممنونم🩵🩵🩵✨️
خواهش می کنم 🌷:)