داستان تلفن اشتباهی

روزی مردی به زنش زنگ میزنه تا خبر بده که از مغازه داره میاد خونه و به زنش. زنگ میزنه اما دخترش تلفن رو برمیداره

مرد میگه:دخترم من به مادرت زنگ زدم چرا تو تلفن رو برداشتی مادرت کجاست دختر میگه :دایی محسن اومده خونمون و مادر طبقه ی بالا داره با دایی محسن حرف میزنه

مرد میگه : اما دخترم ما که تو خانواده دایی محسن نداریم!!!!!پس اون آقا کیه ؟ دخترم فورا برو طبقه ی بالا و ببین مادرت داره چیکار میکنه

دختر با عجله میره بالا و سریع میاد پایین و میگه : بابا به محض اینکه من رسیدم دایی محسن خودشو از پنجره پرت کرد پایین و مامان داره گریه میکنه مرد خیلی نگران میشه

دختر میگه اما اون افتاد توی استخر اما بابا تو دو روز پیش آب استخر رو خالی کردی فکر کنم دایی محسن مرده!! مرد میگه:دخترم ولی ما که اصلا استخر نداریم!!!

دختر میگه : بابا تو چت شده؟ اول که میگی تو خانواده دایی محسن نداریم بعدم میگی تو خونمون استخر نداریم مرد میگه : دخترم بگو ببینم آخر شماره ی مامان ۲۰۵ هستش دختر میگه : نه ۲۰۷ هست و مرد متوجه میشه که کلا اشتباه زنگ زده بوده !!😂😂😂