سلاممممم بپر بخون
َراوی و رفیقش😂:خب یادتون بود گفتم مرینت البوم داد به ادرین؟ مرینت یک دستبند و گردبند درست کرده بود که باهاش میشد با کد های معروف با ادرین صحبت کنه این کد هارو دوتاشون حفظ بودن ولی داخل آلبوم ادرین پیداش نکرد و به خاطر همین مرینت افسرده شد چون فکر میکرد که اونو دیده و فراموشش کرده از زبان مرینت:بیدار شدم بیمارستان بودم همه پشت در منتظرم بودن وقتی رفتم برج ایفل از زبون آدرین:میخاام با مرینت حرف بزنم در مورد اتفاقاتی که براش افتاده در برج ایفل از زبان راوی:ادرین رفته بود دستشویی و مرینت به افق خیره شده بود از زبان مرینت:داشتم به اسمون نگاه میکردم که یکی هلم داد پایین از زبان ادرین:اومده بودم ییرون دیدن همه جلوی یک آدم مایین برج ایستاده بودن مرینت هم نبود رفتم ببینم اونم اونجاست که دیدم اونی که پرت سده پایین مرینته!!
اصلا حالم خوب نبود زنگ زدم هری بردمش بیمارستان و دکتر گفت فراموشی گرفته😨 دیگه جلو چشام سیاهی رفت و هیچی ندیدم از زبان راوی:مرینت و ادرین تو بیمارستان بودن و هری کنار مرینت بود از زبان هری:اومیدوارم زودتر خوب شی🥺من بدون تو هیجم همه ی اینا به خاطر اون ادرینه😠دیگه نمیزارم نزدیکت شه😠
راوی:مرینت در راه خونه از زبان ادرین:زنگ زدم هری جواب نداد دوباره زنگ زدم جواب داد گفت دیگه زنگ نزن نه من نه میرنت و پاتو از زندگیمون بکش بیرون قطع کرد🥺😨 قلب شکسته به فراموش کردن مرینت بال دادم 💔🥺هر چند انقدر اعصبانی بودم رفتن قدم بزنم یک دختر دیدم به نام کاگامی خیی خوشگل بود و شبیه مرینت بود باهاش دوست شدم😌 و باهم خیلی صمیمی شدیم از زبان هری:مرینت از وقتی فراموشی گزفته حالش عالی شده به خاطر فراموش کزدن ادرین دیگه نا افسردگی داره نه سو تغدیه مرینت:یک روز عادی بود این همیشه رفته بودم برج ایفل یک پسر دیدم به نام لوکا باهم دوست شدیم خیلی ازش خوشم میومد دو سال بعد از زبان مرینت هالووین بود به جشن کلویی دعوت شده بودم از زبان ادرین:در روز هالووین به جشن کلویی دعوت شده بودم یک لباس مناسب پوشیدم رفتم وقتی رفتم انقدر وسایل شبیه موقعی که خودمو مرینت باهن هالووین گرفته بودیم بود خیلی ناراحت شدم نوشدنی که تو دستم بود رو انداختم زمین تا اومدم به خودم بیام و لیوانشو بردارم سرم رو که بالا اورم مرینت رو دیدم یهو افتاد زمین میگفت سرم سرممممم یعو با صدای ضعیفی گفت ادرین...
مرینت یادت اومد؟😨 مرینت اره🥺 ادرین زود باش از اینجا بریم راوی:ادرین و مرینت همه جیز رو گفتن و دوباره همون مسر خاله دختر حاله ی سابق شدن یکم پارازیت بندازم:😂میلی ببین چه کردم با داستانم میلی:داداش الان همه دارن به من میگن ماری رو بکش بعد تو داری میگی چه کردم؟😐🙌🏻 اینم پارازیت من😂😂 موزیک پخش شد هیجکس نبود تنها موندیم شروع به رقصیدن کردیم و💏 خودتون میدونید چی شد و چه کردن🙈😂 و رقصمون تنام شد و دیدیم لوکا و کاگامی دارن باهم تو اتاقدحرف میزنن خیلی هم صمیمین فهمیدیم که
بهنون خیانت کردن😠 و یهو هری اومد تو صحنه خب شوخیدم کنار برج ایفل نشیته بودیم و هری دیدمون و هری و ادرین دعواشون شد از این کتکیااا😨هری بدجور با کله زد تو دماغش مرینت:مارییییی جون من استوپپپ فایند د روننددد🥺باشه بابا سوسول نشو خب دیگه سگو گربه رو جدا کردم ولی هری راضی نشد و تفنگشو اورد بیرون😨
شلیک کرد و من ادرینو مرت کردم و تیر خورد به خودم بعد دیگه هیجی ندیدم خانواده هامون آشتی کردن همه جیط خوب بود رفتم مدرسه زودتر از ادرین و این پسر جدیده دوباره مزاحم شد ادرین تا رسید سرویسش کرد بعد منم با ادری رفتم کلاس دختر جدیده خیلییییی به آدرین نگاه میکرد دلم میخواست بکشمش
اسم دختر جدیده لیزاست و اسم جدید پسره متیوعه و از زبان مرینت:داشتم راه میرفتم تو مارک که یهو یکی بیهوشم کرد دیگه هیچی ندیدم لیزا:خب حالا که مرینت رفته آدرین رو شستشو مغزی میدم مرینت وقتی بسدار شد:اینجا کجاست کی منو دزدیده ادرین کوش؟ متیو:ششش نترس منم من متیو با چه جرعتی منو دزدیدی
نظر یادتون نره
یادتون بره نمیزارم بعدی رو با میلی
باییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کجایی دقیقا کجایی🥲
عالییییی بود
پارت بعدی رو لطفا زود بزار
سلام عالی بود پارت بعد رو زود بزار