امیدوارم خوشتون بیاد
معلم : خب بچه ها میریم سراغ تکلیف سوم ،، تکلیف سومتون اینه که در مورد یکی از نویسنده های معروف تحقیق کنید مایکل همان موقع دستش را بالا می برد مایکل : و اینم بگم که تولد من نزدیکه😌 و همتون به جشن تولدم دعوتید 😏 دیپر : اون وقت این چه ربطی به تحقیق در مورد نویسنده ها داره 🤨 مایکل : خب یجورایی ربط داره ،، بعدشم 😏 کلن خواستم همه رو به جشن دعوت کنم به تو هیچ ربطی ندارد ( زنگ می خورد ) مایکل : از دست مامانم خیلی عصبانیم مجبورم کرده کل کلاس رو دعوت کنم 😒 😒 ( دیپر داره گوش میده ) آدام : خب امیدوارم بعضی ها به عقلشون برسه و نیان 😏
خلاصه دیپر تصمیم می گیره به جشن نره اما.. ) مامان : امم عزیزم به نظرم بهتره که تو هم تو این جشن شرکت کنی دیپر : چیی 😐 مامان تو نمی دونی مایکل چجور آدمیه اون از من متنفره مامان : اگر بدجنس بود که همه رو به جشن دعوت نمی کرد شاید تغییر کرده باشد برای خودت هم که شده باید بری می خوام توی جمع باشی 😐 دیپر : اممم باشه مامان 😑 خلاصه دیپر و میبل به خانه ی مایکل می روند
میبل : خب دیپر زنگ بزن دیگه دیپر : امم میبل میشه تو زنگ بزنی آخه من.. میبل : چی نکنه از مایکل و آدام می ترسی دیپر : چیی نه بابا من فقط ... هیچی ولش کن الان زنگ می زنم 😑😑 فقط امیدوارم ادام اونجا نباشه 😕 ( آدام در را باز می کند ) آدام : به به ببین کی اینجاس 😏 میبل : سلام آدام ( دیپر زمین رو نگاه می کند ) دیپر : اممم .. سلام ،، مایکل تا دیپر را می بیند دهنش را کج می کند مایکل : 😒😒 خب بیا تو دیگه ( دیپر و میبل وارد می شوند ) از ذهن دیپر : واای کل بچه های کلاس اینجان 🙄 میبل تا دوستاش رو می بیند خوشحال می شود میبل : واای بچه ها شما هم اومدین 😍😍 جسیکا : آره میبل از ذهن دیپر : خب عالی شد الان دیگه تنهایی باید سختی ها رو تحمل کنم مایکل : بچه ها چرا نمیاید اتاق هام رو نشونتون بدم 😌 جک : اتاق هات رو مگه چند تا اتاق داری مایکل : بیشتر از 5 تا 😌😌 آدام : واای مایکل نمی دونستم انقدر پول داری 😎😎 ( دیپر و مایکل و بقیه ی بچه ها وارد اتاق می شوند )
مایکل : اینم از اتاق من جک : واای مایکل تو کامپیوتر و لپ تاپ هم داری ،، خیلییی باحالی 😁😁 آدام : آره خیلی باحالهه 😌😌 مایکل : تازه کلی سی دی پلی استیشن هم دارم توی کشوعه می تونید ببنید ( جک سریع کشو رو باز می کند ) جک : واای چقدر سی دی بزار بشمرم ۱ ..۲ .. ۳ مایکل : انقدر زیاده نمی تونی بشموری دیپر : خب حالا می خوای تا اخر مهمونی هی پز بدی ؟ آدام : هاا چی شد حسودیت شد ؟؟ مایکل : اون بدبخت رو ولش کن خودش توی فقر بوده الان با دیدن امکانات من داره از حسودی می میره 😏😏 دیپر : 😐😐 مایکل : هی بچه ها نظرتون چیه این بازیه رو کنیم ؟ بچه ها : عالیع بریم بازی کنیم میبل : دیپر بیا بازی کن دیگه دیپر : اومدم 😑
مایکل : بچه ها بازیش اینجوریه که تاس رو میندازیم روی هر نویسنده افتاد ما باید اسمش رو بگیم فهمیدید ؟ آدام : آره بیاین شروع کنیم 😎 ( مایکل تاس را می ندازد ) مایکل : جین آستین جک : آفریین مایکل عالیی بود آدام : خیلی خیلی خیلی عالی بود مایکل : باشه آدام حالا لازم نیست هر چی جک میگه رو تو تکرار کنی ،، دیپر نوبت توعه 😏 ( دیپر تاس را می اندازد ) دیپر : اممم.... مایکل : 😏😏😏 آدام : یعنی واقعا این نویسنده رو نمی شناسی دیپر : من زیاد نویسنده ها رو نمی شناسم 😑😑 آدام : 😏😎 دیپر : اصلا بازی نمی کنم خودتون بازی رو ادامه بدید 😐 مایکل : بازی نمی کنی ... بهتر 😎 ( خلاصه دیپر بازی را ادامه نمی دهد ) دیپر : اصلا از همون اولشم نباید به این مهمونی میومدم 😑 دیپر وارد یکی از اتاق های مایکل می شود دیپر : واای چقدر کتاب اینجاست ( ناگهان یک موش رد می شود ) دیپر : 😳😧 اینجا واقعا ترسناکه دیپر : عه ! اون کتاب چقدر از دور شبیه جورنال است 🤔 ( دیپر به سمت کتاب می رود) مایکل : تو اینجا چیکار می کنی ؟ 🤨 دیپر : امم😳 .. هیچی🙄 ... من فقط داشتم اتاقت رو می دیدم ... همین 😳😳 .... مایکل : 😏😏 خب حالا دیدی 😐 بیا اون اتاق .. سریع 😒 دیپر : امم باشه و دیپر از اتاق خارج می شود
پایان قسمت چهارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پس چرا پارت بعدی نمیاد ؟! مگه بنزین تموم کرده ؟😂
نوشتم هنوز منتشر نشده بیشتر از یک هفتس تو صف بررسیه ، به زودی میاد نگران نباش 🙂🙃
خدا رو شکر 😁
قشنگ بود پارت بعد رو هم زودتر بنویس
افرین
جالب بود
عالییییییییییی بود ولی کم بود😑
پارت بعدی رو زودتر بنویس و بببببیییییییییییششششششششتتتتتتتتتتررررررررررر هههههههههههمممممممممم ببببببببببنننننننننننننننننووووووووووووووییییییییییییییسسسسسسسسسسسسسسسس(اگر نفهمیدی چی گفتم گفتم بیشتر هم بنویس)
Ok