7 اسلاید صحیح/غلط توسط: 새가약...❥ انتشار: 4 سال پیش 347 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های صوییتی ^-^ ❥ اینم پارت دوم امیدوارم که خوشتون بیاد و لایک کنید ^-^ ❣ فالو کنین تا پارتای بعدو از دست ندین چون داستان قراره خیلی جذاب باشه^-^ ∞
موارد پارت قبل♪:قبول شدن لان یونگ برای محافظ بودن ^-^
《وقتی که اون مرد درو باز کرد چشمام گرد شد . اتاق دختر رییس جمهور به قدری خوشگل بود که نمیتونستم دست از نگا کردن بهش بردارم . دهنم باز مونده بود و همینجوری هاج و واج داشتم دو و برمو نگا میکردم که اون مرده زد رو شونم .》●:مشکلی هست خانم کیم ؟☆:چچ چی نه نه فقط ...خب ...●:لطفا بیاید تا با خانم مین یون آشناتون کنم . 《وقتی رفتیم تو اتاق دختره جیغ زد و اومد جلوی مرده . 》مین یون :وای این محافظ جدیدمه😍چه خوشکله 😍●:بله خام خب من میرم تا ببشتر با هم آشنا شید . ☆:سلام خانم اسم من کیم لا......《تا خاستم حرفمو ادامه بدم دستمو کشید و نشوند رو تخت . به نظرم دختر بدی نبود پس چرا اون مرده انقد نگران بود ؟فک کنم چون بازیگوشه . 》●:خب داشتی میگفتی اسمت چی بود ؟☆:کیم لان یونگ هستم خانم . ●:انقد رسمی حرف نزن 😕منم مین یونم 😆از آشناییت خوشحالم لان یونگ😆☆:منم همینطور😅●:خب اومممممم الان باید آماده شم . ☆:برای چی ؟●:پارتی 😆امشب با دوستام دعوت شدیم یه پارتی 😆☆:اوه ......《همون لحظه اضطراب گرفتم . تا اون موقع پارتی نرفته بودم نمیدونستم باید چجوری رفتار کنم . اما منکه پارتی دعوت نشده بودم من فقط محافظ بودم پس فقط باید کنار مین یون میموندم . 》●:اوه راستی توام یه لباس خوب بپوش . ☆:من😶●:آره دیگه نباید تابلو کنی که محافظ منی 😕☆:چ......《میخاستم ازش بپرسم چرا ولی یادم اومد بهم گفته بودم که باید هر کاری که میگرو انجام بدم.نسبت به پارتی حس بدی داشتم . 😣》●:آم خب صبر کن . 《یه گوشی رو میز بود که معلوم بود خیلی گرون بود و یه محافظ گرانج داشت 😍 برش داشت و به یه نفر زنگ زد و بهش گفت یه سری لباس تقریبا اندازه خودش بیارن بالا . 》●:الان یه سری لباس میارن بالا یکیشونو انتخاب کن و بپوش 😆☆:بب باشه باشه 😓《چند نفر با یه سری لباسای خیلی خوشکل اومدن تو اتاق😍تا اون لباسایی به اون خوشکلی ندیده بودم 😍》خانم:بفرمایید . ●:خب لان یونگ انتخاب کن . ☆:اوه خب .....●:به نظرم اون بهت بیاد . 《مین یون به یه لباس اشاره کرد که صورتی سفید بود . یه دامن صورتی داشت با یه لباس سفید که شونه هام باهاش پوشیده نمیشد . نمیتونستم اون لباسو بپوشم خجالت میکشیدم 😳》●:همین خوبه مطمئنم بهت میاد . 😀☆:ولی.....●:خوبه دیگه بیا برو بپوشش. 《اون لباسو از دست یکی از خانمایی که اونجا وایساده بودن گرفت . به یه اتاق اشاره کرد و گفت برم و اونجا بپوشمش . رفتم تویه اتاق . توش پره لباس بود 😍واسه چند ثانیه همینطوری مات مونده بودم و نگاهشون میکردم ولی بعد سریع به خودم اومدم و اون لباسو پوشیدم و از اتاق اوموم بیرون .》●:وای خدای من چقد خوشکل شدی 😍☆:ممم ممنونم فقط ..،خب من مجبورم اینو بپوشم نمیشه با همون لباسم بیام؟●:نه نمیشه . خب ...دلم نمیخاد بقیه فک کنم هنوز بچم . واسه اینکه محافظ دارم اونا مسخرم میکنن پس تو به عنوان دوستم همراهم میای . ☆:اوه باشه ...حالا متوجه شدم . ●:فقط.....یه میکاپ ملایم بکنی عالی میشی.☆:میکاپ ؟●:آره مطئنم امشب مث فرشته ها میشی قراره کلی خوش بگذره😍☆:باشع😓
《کنار تخت وایساده بودم و لباسمو نگا میکردم که مین یون دستمو کشید و همراه خودش از اتاق برد بیرون . 》☆:کجا میریم؟😣●:میریم واسه میکاپ 😆《از پله های مار پیچی که بین اتاق مین یون و پایین خونه بود رفتیم . وقتی رسیدیم پایین مین یون رفت سمت یه اتاق . درو که باز کرد چند نفر اونجا وایساده بودن اونا به مین یون سلام و تعظیم کردن . مین یون بهشون گفت که علاوه بر خودش منم میکاپ کنن . خیلی استرس داشتم و بابت کاری که داشتم میکردم دودل بودم . بهتر نبود با اون مرده تماس میگرفتم ؟اما نمیشد نمیتونستم ازش گوشی بگیرم خودمم نداشتم 😣یکی از خانما ازم خاست رو صندلی بشینم تا کارشو شروع کنه . مین یون کنارم روی یه صندلی دیگه نشست. دو نفر اومدن بالا سرمون و شروع کردن . بعد حدود نیم ساعت گفتن که کارمون تموم شده . 》●:من از میکاپ پر رنگ خوشم نمیاد لان یونگ تو چی 😕☆:ممم منم خوشم نمیاد 😅●:خوبه مث همیم 😍《بعد از روی صندلی بلند شدم و وایسادم.مین یون گفت بریم . به نظرم یه جای کار اشتباه بود نباید تا میرسیدیم پارتی یه چیزی رو لباسم میپوشیدم !؟وایسادم و دست کشیدم رو شونه هام . 》●:اوه ببخشید یادم رفت . لطفا رویی این لباسو واسش بیار . 《اون خانم واسه تایید تعظیم کرد و رفت یه لباس خز سفید رنگ آوورد که فقط شونه هامو میپوشوند . پوشیدمش خیلی گرم بود توی اون سرما احساس خیلی خوبی بود و گرم بود . وقتی که پوشیدمش یه نفر اومد و گفت که ماشین دم در منتظره و میتونیم بریم . با مین یون رفتم واونو سوار ماشین کردم و بعد خودم سوار شدم بالاخره هرچیم که بود نباید وظیفمو فراموش میکردم . نشستم تو ماشین و حرکت کردیم .
《رسیدیم دم یه سالن بزرگ حتی وقتی ازش بیرون بودیم صدای آهنگش خیلی واضح میومد . اونجا که وایساده بودیم چند تا دختر دیگه اومدن و به مین یون سلام کردن یکیشون گفت:》○:این کیه همراهت ؟بازم محافظ 😂●:نه نه این چه حرفیه اون دوستمه ...اسمش لان یونگه . ○:اوه خوشبختم . ☆:ممم منم همینطور .😳《همه دخترایی که وایساده بودن اونجا خیلی شیک پوش بودن و خوشکل یه لحظه احساس کردم داره بهشون حسودیم میشه .😳اونا حرکت کردن که برن تویه سالن ولی من تو فکر بودم وقتی به خودم اومدم سریع یه کم دویدم تا برسم بهشون . وقتی رفتیم تویه سالن انگار رفته بودم تویه دنیای دیگه . همه لباسای شیک پوشیده بودن احساس عجیبی بود ظاهرای متفاوتی داشتن . همون اول اونا رفتن پیش یه دسته پسر که انگار میشناختنشون منم مجبور بودم کنارشون برم . وقتی رسیدیم پیششون اونا شدروع کردن به حرف زدن و خوش گذرونی ولی اصلا به من خوش نمیگذشت به هیچ وجه اون احساس اضطرابو دوس نداشتم . اونجا وایساده بودن که مین یون گفت میان برن برقصن ومنم باهاشون برم 》☆:اما...اممم مین یون من ...من نمیتونم .○:چیه خجالت میکشی !😂《لان یون یه نگاه بهم انداخت که میتونستم توش التماسو ببینم ولی بازم نمیخاستم اونکارو انجام بدم . 》●:لان یونگ بلد نیسته خوب برقصه بیاین ما بریم 😅☆:ببب بله درسته 😅《لیوانای سوجوشونو برداشتن و رفتن برقصن . اونا داشتن میرقصیدن منم نگاشون میکردم که یهو یکی گفت با من میرقصی ؟😶صداش واسم آشنا بود . سریع برگشتم و بهش نگا کردم .جونگ میون بود معلم جدید فیزیکمون 😨》☆:جج جونگ میون شی شما اینجا چیکار میکنین 😨●:تو خودت با این سر و وضع اینجا چیکار میکنی ؟خب ..نگفتی . ☆:نه نه ماجرا اصلا اونجوری که شما فکر میکنین نیست 😨پس چجوریه .☆:من فقط.....《داشتم واسش توضیح میدادم که یه صدای خنده بلند اومد . پشت سرمو نگا کردم مین یون بود معلوم بود خیلی مست کرده . اولش داشت میخندید ولی بعدش یهو نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن . خیلی تعجب کردم ولی مطئن بودم اینکه اونجا بمونه واسش خوب نیست . 》☆:بعدا واستون توضیح میدم الان کار مهمی دارم .●:چیکار داری ؟☆:من واقعا متاسفم باید برم .《رفتم پیش مین یون و از رو زمین بلندش کردم . داشتم میبردمش اما یکی از اون پسرا دستمو محکم گرفت و گفت واسه چی میبریش . خواستم دستمو ول کنه ولی خیلی سفت گرفت و دستم بد جور درد گرفت . با لگد زدم تو شکمش و پسره خورد به میز . قلبم داشت از جاش کنده میشد . سریع مین یونگو از اونجا بردم و نشوندم تو ماشین و به راننده گفتم حرکت کنه . 》
《انگار دنیا داشت رو سرم خراب میشد جونگ میون اونجا چیکار میکرد😭اون بد ترین حسی بود که تا اون لحظه داشتم معلوم بود دیگه بهم اعتماد نداره 😭باید چیکار میکردم😭اشک تویه چشام حلقه زده بود ولی نمیتونستم گریه کنم واسم دردناک بود 😢تویه ماشین فقط به اتفاقی که اونجا افتاده بود فک کردم . نکنه اخراجم کنن😭وقتی رسیدیم دم خونه مین یون با کمک چند تا دختر دیگه بردیمش بالا و خوابوندمش روی تخت حالش اصلا خوب نبود . تب داشت . اگه اتفاقی واسش میوفتاد همچیم نابود میشد😭بالا سرش موندم تا تبش قطع بشه و بخابه . وقتی خابید لباسامو عوض کردم و رفتم طبقه پایین و روی یه صندلی نشستم . خیلی کلافه بودم . یهو یه دختر اومد بالا سرم . خیلی ترسیدم و یه جیغ خفه کشیدم . 》●:وای ببخشید ترسوندمت ؟☆:ننن نه مشکلی نیسته . 《دختر اومد و روی صندلی کنارم نشست . 》●:اتفاق بدی افتاده درسته ؟☆:،.....《نتونستم تحمل کنم و بغضم ترکید 😢》●:هی گریه نکن تو اولین نفری نیستی که واسه اون ناراحته . اون همیشه با کاراش واسه بقیه مشکل درست میکنه . 》
●:اون همش فقط به فکر خودشه . بقیه واسه همین استئفا دادن . ببین اگه تو بتونی این کارو درست انجام بدی مطمئن باش اتفاقای خوبی واست میوفته . هی دیگه گریه نکن همچی تموم شده ......ب من پارک لونا ام . خب ...دلت میخاد یکم واسم حرف بزنی ؟شنونده خوبیم من لباسای مین یونو طراحی میکنم . ☆:منم کیم لان یونگم 😢خب من نمیدونم چجوری بهت بگم 😢من وضع مالی خوبی ندارم......😢《ماجرای جونگ میونو واسش توضیح دادم .》●:واو خدای من میدونم چقد حس بدی داری ولی ....باید تحمل کنی .☆:ببینم منو اخراج نمیکنن؟😢●:اون از این کارا زیاد کرده اصلا نگرانش نباش . ☆:ولی اینکاری که کردم خیلی بد بود من یه لحظه استرش گرفتم و واسه اینکه از شر اون پسره خلاص شدم بهش لگد زدم اونجوری که دیدم اونا دوست بودن 😢《خیلی حس بدی بود . حس سردرگمی داشتم و کلی علامت سوال تو مغزم بود که داشت دیوونم میکرد . دیگه نمیتونستم اونجا بمونم سریع از کنار اون دختر بلند شدم و بهش گفتم از آشناییش خوشبختم و ازش ممنونم که به حرفام گوش داده . 》●:خوشحال میشم اگه بتونم دوستت باشم الانم برو و نگران نباش . ☆:باشه ازت ممنونم 😢《از خونشون رفتم بیرون . پیاده تویه خیابون راه میرفتم . یهو خوردم به یه نفر .........😶
خب پارت دوم همینجا تموم میشه ^-^❥
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لایک کنین ^-^❣
از پارتای بعد داستان خیلی جذاب میشه پس فالو کن از دست ندی ^-^♫
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
Diana❥ツ
| 1 روز پیش
مح بچه
خو پ یه اصل میدی
مح میشم مامانت
لقبم ماهتیساعه 12میرم 13
گوربون بچه ی خودم بشم من ❤️❤️❤️🤧🤧🤧
من دایانا ۱۱ ساله💜🎶بلینکم🍋🥛
image새가약|][|
| 4 ساعت پیش
یححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححح
حیمممممممم بچمونم پیدا شد😹💔
قربونت بشم من شوهر گلم 💔♥️♥️
عاجی تستام منتشر شدن 😍😍😍😍
💃💃💃💃💃💃
صلم شوهرم عشقم خوفی؟_؟
عشقم میگم بچه انتخاب کنیم "_"
یه کم به زنتم اهمیت بده دیگح:-(
عشقم تو دومین عاجیح مح بودی ''!
الان شوهرم شدی :)
تولوخدا از این کارا نکن÷]
منو میدوصتی یا نح جواب بده دیگ
1_یح
2_نح
مح بچه
یححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححححح
حیمممممممم بچمونم پیدا شد😹💔
آجی😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
انقد خوب بود که محوش شدم تازه به خودم اومدم دیدم نیم ساعته همش میرم از اول میخونم😂😂😂😂😂
یعنی با این حساب بار پنجمه که میخونم🤦♀️😂
من دیگه از خودم نا امید شدم💔😂
حیم خوشحالم خوشت اومده😻❤❤❤❤
اجی میشی 💔
من هلما هستم ۱۲ سالم هست و تو😸
چرا که نه^^♡
شقایقم14لقبم مین یانگ یا سووان میتونی مینی صدا کنی یا بانی^^❣
هرچند اسمت و لقبت رو میدونستم اجی😹
شقایق به خاطرت اون موقع که همرو سر کار گزاشتی خیلی ناراحت شدم
شقایق تو دومین عاجیم بودی تو تستچی
سه تا عاجی برتر دارم
اولیش تویی
چرا
نمیدونی مگه نمیدونی که عاشقتم؟
نه؟
ناراحتم عاجی ناراحت حس میکنم تو تستچی مهم نیستم
میدونی چیه؟
به عاجیایی که بیشتر ازم دوصشون داری حسودی میکنم
آره حسودم
عاجی خیلی دصت دارم خیلی😭
عاجو مح کسیرو سر کار نذاشتم:)💔
عاجی تو یکی از بهترین عاجیامی بقیه باید به تو حسودی کنن:/😹💔
مهم بودن به خدا یه بلایی سرت میدم ها:/😹💔🔪
چرا دیگه 😐منماجرا رو نفهمیدم فقط وختی مامانت اوند گف شقایق بیمارستانه نابود شدم
نه عاجی من مهم نیصتم برای هیچکس
لطف داری عاجی❤️
اما من نمیتونم هیچ وخت بهترین عاجیت باشم چون ارزششو ندارم ولی تو بهترین عاجیمی چون ارزششو داری😭
عاجو مح خودم بهش گفتم بیاد بگه اون از کجا بلد بود آخه ؟:/💔
جان من این چه حرفیه میزنی تو ،تو بهترینی😻❤
شقی تست نداری بترکووونی؟جان من یه تست منتشر کن بترکه بره رو برترین ماه تا حق من از حسودا توسط تو گرفته شه /:😹😹💖💖💖💖
چرا دارم امروز باید منتشر میشد ولی نشد:/💔😹
حالا فردا😹💔
اجی 🥺 چرا؟؟؟
یعنی اتفاقی نیافتاده؟؟🥺
😭😭😭😭😭
من و جون ب لب کردی مینی 😠😐🥺
دیگ این کارو نکن 😕......هههق هق 😭
دیگ نمیدوستمت اگر این کارو کنی ها با من شوخی نکن من اعصاب ندارم 😑☹️🙁......
کی تست جدید میزاری ؟
کجا زندگی میکنی مینی جون ؟
😘💝😘💝😘💝😘
اجی داستان های منم بخون ☺️💖💖💖💖💖
یا از داستانم خوشت نیومد تست هام رو انجام بده بعضی هاشون میراکلسی هست بعضی ها نه !😘
خدانگهدار 💖❤️
عاجو دیگه تموم شد بفراموش:)💔
تست صف بررسیه نمودونم چرا منتشر نمیشه:/😹💔
حتما عاجو^^🍓
새가약|][|
| 20 دقیقه پیش
حیم باید یه روی خوب بهم نشون بوه باورش کنم:)💔
اخه عاجی نشون نمیده چون میخواد ببینه خودت باورش داری یا نه؟
کلا یه جوریه که به ادم عالی خوب و مهربون و فرشته ای مثل تو روی خوبشو نشون نمیده
میخواد خودت پیداش کنی
و اینکه تو که خانواده داری و کلی دوست داری و کلی عاجی تو تستچی داری که همیشه نگرانتن
اینم رو های خوبش
البته من از زندگیت خبر ندارم وگرنه روهای خوب فراوون دیگه ای هم هست
اهان سلامتی و امنیت توی خانواده
حیم ولی اینا کمه:)💔
نه عشقم زیادن همینا
هیچی برتر از اینا نیست گلم
چی میخوای مگه؟