معرفی. سلام من شاید بادوتا ایمیل این داستانو ادامه میدم این قسمت اول داستانم هست امید وارم خوشتون بیاد
از زبان مرینت):امروز با آلارم گوشیم بیدار شدم ساعت ده دقیقه ب هفت بود(بنده (نویسنده):چ عجب زود بیدارشدی مرینت:خفه🤐)
رفتم و دست و صورتمو شستم و رفتم پایین صبحانمو خوردم و رفتم سمت مدرسه( من الان کلاس ۱۱ هستم و ۱۷ سالمه) رفتم داخل آلیا اومده بود رفتم پیشش (مرینت+ آلیا*) +سلام *'سلام دختر چ عجب زود بیدار شدی😂+خب دیشب زود خوابیدم ک دیر نرسم مدرسه😅 خب الان بیا بریم سرکلاس*بریم
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
از همین اول داستانش عالیه
خیلی خوب گلم عالییی
عالی
عالی بید آجی
ممنون آجی
سلام اجی ، عالی بوود😘😘😘😘😘
موفقیتای بیشترتو ببینم😁
ممنون آجی
عالی بود گلم
مامان بابای مرینت یهو چشون شد:/
پارت بعد رو زودتر بزار لطفا😁
گذاشتم الان منتشر شد
عالی بود گلم
ممنون
عالی بود 🤤 🙏🏻 🍓
ممنون
سلام با منم آجی میشی ؟
من آیسا ، ۱۳ ساله از استان البرز هستم.
داستانت عالی هستش.
به تست های من لطفا سر بزن.
بله حتما اجی میشم و خوشبختم باشه ب تستات سر میزنم
سلام منا من
راشل هستم
15سالمه و اهل شاهین شهرم
خوش بختم