سلام بچه این داستان درباره دختر و پسر خون اشام این خانم کوچولو ما لجباز تشریف داره بریم سرغ داستان
(عکس راشل عکس بالا)از زبان راشل: چند روز از اینکه من فهمیده بودم خون اشامم میگزره بابا گفته باید از چند روز دیگه شب ها برم مدرسه خون اشام ها الان 18 سالم شده بود وای ساعت 7:00 شد سریع اماده شدم وقتی رسیدم دوستم کاملیا منتظرم بود با دوست پسرش به اسم مارتین یه پسر دیگم بود ولی نمیدونم که بود
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
سلام عالی بود ادامش بده🤩راستی من اسمم راحیل و یجا خوندم نمیدونم تو فرانسه بود یا یه کشور دیگه اسم راحیل رو راشل صدا میکنن😍😊😊😊😊😁😆😆
مرسی
خدایی نمیدونستم
عالاایی بود
آدمه بده 💟💟
مرسی
حتما