رویای دیدار (عشق بِ تهیونگ)پارت ۲

خب خب دوص دارم خوشتون بیاد🥰 لایک یادت نره 🌈☁️

اولین روز مدرسه 🏫 بود که:

اولین روز تنفر بود با خودم میگفتم چرااااا🤧🔪 چرا بِ جای مدرسه تیزهوشان 😍باید بیام اینجا😪😭 لعنتتتتتتتتتت بِ این شانس من🔫😭

حتیٰ یِ هم کلاسی درست و حسابی نداشتم🤕🤒 کیفم رو گذاشتم رو صندلیم و رفتم تو حیاط مدرسه⁦⁦:-\⁩ اولین نفری کِ بهم سلام کرد نانا بود (اسمش دینا بود ولی دوستاش بش می گفتن نانا) سلامش از اون سلاما بود که آدم خر کیففففف میشه🔫😂 منم سلام بش کردم 😁👍 گَپ مون حسابی گل کرده بود 😂💔 نانا نقاشی ش عالیییی بود💖🎀 انیمه های خیلیییییی خوبی می کشید🥺💕

(علامت من + علامت نانا-) - فاطی یِ لحظه وایسا من برم دفتر طراحی مو بیارم +بشه همینجا می مونم :) رفت تو کلاسشون و دفتر طراحی شو آورد +واییییییی اینا رو خودت کشیدیییی؟؟!😰🔪 چقد کیوووووووتِ🧡🔥 - ارع خودم کشیدم ⁦^_^⁩ بِ اینا میگن انیمه +اووو من پرتره میکشم❤️🎀 - می‌دونی انیمه چیه؟؟! + فک کنم بدونم همون کارتونی هایی نیس کِ تو تلویزیون میده مثل آبشار سرنوشت؟ - کارتون؟:| ارع اونایی ولی کارتون اسم قشنگی نیس براش:( + اهم ببخشین 😓 - اشکال ندارع 😊

تو ذهنم: چِ خوب تو اولین باری کِ باهم حرفیدیم فهمیدم انیمه چیه⁦☂️💜

دینا منو با دوستاش آشنا کرد:) زری (زهرا)،آری(آرمیتا)،رُکی(رکسانا)،غزل و تارا دخترای خوبی بودن 😌💖

گذر زمان»»»»»بعد از یِ هفته»»»»»

خب خب خب رسیدیم به آخرش⁦^_^⁩ امیدوارم خوشتون اومده باشه 🌈☁️ پارت های بعدی روهم دنبال کنید🍑💕 مرسی لاوام😽❤️