ریگولوس بلک، قهرمان فراموش شده

هممون می دونیم که برادر کوچیکتر سیریوس، زمانی که برای اولین بار دربارش شنیدیم بهترین عملکردو نداشت. اون طرفدار ولدمورت بود، مرگخوار شد و بخش زیادی از خانوادش از ایدئولوژی اصیل‌ زادگی و پاکسازی نژاد جادوگرا حمایت کردن. با این حال، تو آخرین ساعات زندگیش، عملی شجاعانه انجام داد که کسی راجع بهش چیزی نمی دونست. خب... تقریبا هیچ کس.

زندگی برای ریگولوس جوون نمی تونسته آسون باشه. همه ما از درگیری بین والدین و برادر "گریفیندوری مغرور" اون خبر داریم. ریگولوس رو در حالی که برادرش مدام با مادرشون دعوا می کرد تصور کنین. بزرگ شدن تو اون خونه، باید خیلی بد بوده باشه. "«ازم کوچیکتر بود و همیشه بهم گوشزد می کردن که ازم بهتره.» هری گفت:«ولی مرده.» - آره، پسره احمق خرفت! رفت مرگخوار شد."

آخرش همه چی تموم شد. سیریوس از خونه فرار کرد و ریگولوس رو با والدینش و جنون پاک نژادیشون تنها گذاشت. سوزونده شدن اسم برادرش از روی فرشینه خاندان، پیام قدرتمندی بهش می داد: یا ایدئولوژی خاندانو قبول کن یا برو به سلامت!" با وجود محیط خشن خونه و فشار برای آوردن افتخار به خونه بلک ها، جای تعجب نیست که به جادوی سیاه رو آورد. "زیر آن مجموعه ای از برشهای روزنامه های قدیمی بود که به هم چسبیده بودند و کلاژ ناموزونی را تشکیل داده بودند. هرمیون از اتاق گذشت تا آنها را بررسی کند و گفت: - همشون درباره ولدمورتند. مثل این که ریگولوس از چند سال قبل از پیوستنش به مرگخوارها طرفدارش بوده."

کوچیکترین برادر بلک، خیلی کم توسط بقیه جادوگرا نام برده شده. ولی کسی وجود داشت که عمیق ترین اسرار اونو می دونست: کریچر، جن خونگی. تو فصل " داستان کریچر" جن خونگی سابق خاندان بلک، حقیقت پشت ر.ا.ب ی مرموز رو فاش کرد. ریگولوس کریچر رو به ولدمورت قرض داد، ولدمورت اونو به یه غار برد، اونو مجبور به خوردن یه معجون سوزان کرد و بعد، ولش کرد تا بمیره! از جن بیچاره برای سنجش امنیت پیرامون قاب آویز اسلیترین استفاده شده بود. کریچر هم بدون اطلاع ولدمورت فرار کرد. "- ارباب ریگولوس به کریچر گفت برگرده. - می دونم، اما چجوری از غار فرار کردی؟ ظاهرا کریچر متوجه نمی شد. او تکرار کرد: - ارباب ریگولوس به کریچر گفت که برگرده."

با وجود این که ریگولوس مسیر تاریکیو انتخاب کرده بود، ولی هنوزم پسر باهوشی بود. اون نتیجه گرفت قاب آویز به هورکراکس تبدیل شده. می دونست این به این معناست که ولدمورت دیگه فانی نیست و باید نابود شه. حالا چطور، شاید ما هیچ وقت نفهمیم. فقط می دونیم یه شب رفت پیش کریچر. "مثل همیشه نبود" و "فکرش ناراحت بود" البته، همچنان نامه اون وجود داشت که نشون می داد از ارباب سابقش رو برگردونده.‌ "به لرد سیاه. می دانم که مدتها پیش از این که این نامه را بخوانی، من مرده ام. با این وجود، می خواهم بدانی که این من بودم که راز تو را کشف کردم. من جان پیچ اصلی را دزدیده ام و قصد دارم در اولین فرصت، آن را از بین ببرم. به این امید که زمان رویارویی با همتای خود، دوباره فانی شده باشی." در نهایت، اون به سمت مرگ رفت، معجون سوزان رو نوشید(به‌ جای این که اجازه بده کریچر دوباره رنج بکشه.)و به کریچر دستور داد به خونه برگرده و به خانواده بلک نگه اون چیکار کرده. هرماینی معتقد بود ریگولوس اقداماتشو برای محافظت از خانوادش مخفی نگه داشته.

بازم، این یه رازه که اون شب چی باعث شد ریگولوس یهو تغییر کنه. شاید فهمیدن چیزی کافی بود که اونو علیه ولدمورت تحریک کنه. شاید خشونت هایی رو دیده بود که به نظرش غیرانسانی بودن(مثل دراکوی سالها بعد.)یا شایدم وقتی دید ولدمورت می تونه چه کاری با جن بیچاره انجام بده، نظرش عوض شد. ما می دونیم ریگولوس همیشه کریچر رو دوست داشته و باهاش مهربون بوده. تو مرگ اون شهرت یا شکوهی وجود نداشت، اما در نهایت اثر خودشو گذاشت. هورکراکسا نابود شدن، ولدمورت شکست خورد و ریگولوس به الهام بخش کریچر تو نبرد هاگوارتز تبدیل شد.