سلااام اینم قسمت بعدی ، امیدوارم خوشتون بیاد😘💙
توماس:« چی؟!»
ویلیام: « گفتم که....تسویه حساب. خب....اینطوری بگم ، یه دسته وجود دارن که...شما فرا طبیعی هارو جمع میکنن و ازتون آزمایش میگیرن تا از شما به نفع خودشون استفاده کنن.»
خاطرات بد پرورشگاه در ذهن توماس شروع شد ، تویسا ، صدای اون مرد ، فلس هایی که بدنش را میخراشید.
سرش را پایین گرفت.
ویلیام ادامه داد :« و...یه سری که همون فرا طبیعیا رو نجات میدن ، آدمای شرکت (s.s) که اون دختره هم اونا نجات دادن ، چون خیلی قوی تر از تو بود....اسمش چی بود؟ آها....خودشه تویسا...گرچه اسم واقعیش چیز دیگه ایه. حتی تو هم اسم واقعیتو به کسی نگفتی کیریتو. اما نگران اون دختر نباش ، اون پیش کد 076 جاش امنه ، تازه خودشم قراره بره تو سازمان s.s . »
توماس:« کد 076 دیگه کدوم خریه؟»
ویلیام :« عه...نشد دیگه. اون خر نیست ، اسمش هارو ناناسه اس. البته ، این اسم واقعیشه . به خودش میگن جیمز ، یه پسر با موهای قهوه ای و چشم های عسلی...این چیزی رو یادت میاره....کیریتو؟ »
این مرد همه چیز را در مورد او میدانست. تویسا را میشناخت ، آن پسر را ، اسم واقعی او را بلد بود....مدت ها بود که دست از تقلا برای خلاص شدن از دست آن مرد ها برداشته بود. حالا اشک هایش از گونه هایش پایین میریختند و زمین را خیس میکردند . تنها آرزویش این بود که فقط یک بار دیگر تویسا را ببیند.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
وایی😐من چن رو نبودم اومدم دیدم سه تا پارت گزاشتی خیلیی خوشحال شدمم😁
خداروشکر که خوشحال شدی ، یه پارتم الان تو بررسیه ، پارت بعدیشم دارم مینویسم . لامصب داستان تو ذهنم هست ولی میخوام بنویسمش نمیشه همش میپره 😂
من تازه با داستانت آشنا شدم عالیههههه❤❤
لطفا به داستان منم سر بزن😊
خیلی ممنون. چشم حتما❤️❤️❤️
حرف نداره 😍😍😍
ممنونممممم❤️😍
این داستان بهترینه تستچیه واقعا بی نظیره
مرسیییی واقعا خوشحال شدم❤️❤️❤️❤️❤️
عالی بود😃😃😃😃
مرسیییییی❤️❤️❤️