
های گایز😐💔✌🏻امیدوارم هر جا که باشین سلامت و حال دلتون خوب باشه💖💖💖
مین جی:ولی مین: لطفا اشکات رو پاک کن یه دختر باید قوی بمونه💙😊 مین جی : اخه مین: بازم بهونه نشنوم برو دست و صورتت رو پاک کن منم وسایل ها رو بزارم تو😊 مین جی: باشه مین دستاش رو برد لایه موهاش برد و گفت : افرین بازم اون لبخند بزرگ و کیوت رو زد چشاش بازم برق زد وقتی به جشاش نگاه میکردی مثل یه دریا بود دریای اروم💙 مین: هوففففف 💔بازم باید یه شیفت پیدا کنم کار کنم یا ساعت کاریم رو ببرم بالا💔 وسایل رو گذاشت تو خونه .رویه زمین یه سفره هم باز کرد سفرش فقط یه نودل بود و یه پارچ اب نودلشون تموم شدع فقط یدونه مونده بود و اونم واسه مین جی درست کرد که گشنه نمونه مین: مین جی بیا ناهارت رو بخور منم خوردم الانم میرم سر کار غذات رو بخور تکالیفت رو انجام بده تا من بیا من رفتم (الان مین جی تو اتاقش هست)مین جی : واستا مین: چیه 😁 مین جی : اونی بدون بوسه ی مخصوص میری (لباش رو جلو داده و دستش رو بغل رو شکمش جمع کرده )مین رو زانوهاش نشست گونش رو داد جلو و گفت: بده برم 😁مین جی: باهات قهرم مین :چرا اون وقت (با شیطنت نگاه کرد )مین جی: اجازه نمیدی بهت کمک کنم 😕لبخند مین کمکم محو شد دستش رو برد لایه موهای مین جی و گفت: تو بچه ی باید به درسات برسی و اخم بامزه ای کرد مین جی :ولی تو خودت هم سن من بودی کار میکردی مین:مین جی ما حرف زده بودیم درباره ی این 😕مین جی: تو خودتم بچه ی تو ۱۵ سالت هست داری کار میکنی این عادلانه نیست مین:مین جی من ازت بزرگترم و وظیفه ای دارم این هست که از تو مراقبت کنم 😕اگه من کار نکنم کی کار کنه😕هوم😕مین جی : حداقل بزار کمکت کنم مین:میدونی داری با این کارات کاری میکنی که احساس میکنم خواهر بدی بودم مین جی: اونی اصلا هم این طوری نیست تو خواهر خوبی هستی فقط مین:مین جی فقط چی ما درباره ی این حرف زده بودیم مین جی : اوفی کرد و باعث شد لباش بیاد جلو گفت باشه ولی حداقل مراقب خودت باش مین شیطونی نگاه کرد و گفت بوس مخصوص رو رد کن بیاد 😁مین جی خندید و بوس مخصوص رو داد مین: الان خیلی انرژی دارم و الانم بدو نودلت رو بخور سرد نشه مین جی : باشه
مین کیفش رو درست کرد و رفت به سمت کارش محل کارش لباس مخصوصش رو پوشیده بود موهاش رو بست از بالا و رفت سفارش ها رو بده وسایل زیاد بود جلوش رو خوب نمیدید که یه دفعه به زنی خورد البته بهتر بگم زن به مین خورد از قصد چند ساعت قبل سولی : پس پیداش کردیم ایو: اهوم اینم پروندش فکر کنم از تو خبر ندارع سولی: ازمایش چیشد پس ایو : اونم اینجاس سولی: بده بهم ایو : جواب ازمایش از مادر یکی ولی از پدر نه سولی : میدونستم اه سولی با اعصبانیت کاغذی که دستش بود رو پرت کرد زمین سولی : الان چند شالشه ایو:۱۵ سولی :گفتی کار میکنه ؟ ایو: اهوم سولی این پدرش کجاست اون وقت ایو: فرار کرده سولی : این چطور پدری هست ایو: اون به خاطر هوش زیادش بورسیه گرفته و رفته مدرسه ی ₩(اسم مدرسه هست) سولی :اونجا که قرار بود من برم که نرفتم ؟ ایو: اهوم بابام میخواست منو تو رو ثبت نام کنه سولی: میدونم پس من و ایو از خواهر ناتینیمون ۳ سال فاصله داریم ایو: بلع اونی من از بچه های اون مدرسه شنیدم کمی روش تحقیق کردم و از بچه های مدرسه خواستم و تموم اینم جزئیات سولی: گفته بودی کار میکنه کجا کار میکنه امروز میریم اونجا ایو : تویه رستوران ...(دیگع من چه بدونم اسم رستوران چیه🙄😐💔)
زمان حال سولی: ای ببخشید حالتون خوبع مین : اه ببخشید من معذرت میخوام واقعا ببخشید من چیکار کردم لباستون کثیف شد واقعا معذرت میخوام الان پاکش میکنم دسمال رو برداشت و لباس سولی رو پاک کرد که یدفعه دستی گرفته شد سرش رو بالا گرفت دید یه دختر مو خرمالی دارع نگاش میکنه ایو: لازم نیست حالت خوبع تو مین: ولی ایو: چیزی نشده مگه نه سولی سولی :اره چیزی نشده تو حالت خوبع مین: مرسی خیلی خیلی ممنونم ولی بزارید حداقل بزارید لباستون رو پاک کنم سولی: نگران این چیزا نباش بیا بشین مین: نه من باید برم سر کارم سولی :نگران نباش الان بهشون میگم کمی استراحت کنی مین: واقعا مرسی سولی: بیا بشین مین: ممنونم سولی :خب اسمت چیه مین: یونگ مین هستم سولی زیر زبونش زمزه کرد یونگ مین ایو: اسم قشنگی داری اسم من کیم ایو و اینم کیم سولی مین: خوشبختم سولی: چند سال داری مین: ۱۵ ایو: سنت خیلی کم هست چرا اینجا کار میکنی مین: خببب سولی: مامان بابات میدونن؟ مین: من باید برم سر کارم از شما هم ممنونم مین پاشد از صندلی داشت میرفت کع سولی مچش رو گرفت سولی: بشین کارت دارم مین: ولی سولی: میخوام چیزی بهت بگم مین: باشه
نشست و سولی ادامه داد سولی: من واقعا معذرت میخوام قصد بدی نداشتم فقط میخواستم باهات اشنا بشم من و ایو ۱۸ سالمونه پدرمون صاحب یه شرکت هست مادرمون ترکمون کرده و با یه نفر ازدواج کرد که پول زیادی داشت بعدش خب بعدش هم دوتا بچه دارع ازش و وقتی دومین بچه به دنیا اومد اون مرد مین همچنان به حرفاشون گوش میکرد سولی:اون دو بچه دو تا دختر بودن بعد از مردن مادرم اون دوتا دختر دست یه مرد افتاده بود مرد بعد از دو سال ورشکست شد و خلافکاری کرد و بعد از یک سال به خاطر خلافکاریش فرار کرد به خارج من و خواهر دوقلوم یعنی ایو فکر میکنید تو خواهر ناتنینمون هستی ایو: میدونیم الان برات گیج کنندس ولی دیگه لازم نیست کار کنی هوم؟میتونی بیای پیشمون ؟بابام اگه این رو بشنوه خوشحال میشه؟ مین: خب من
خب خب 🥰💖میدونم کم بود ✌🏻😶ولی دیگع اینقدر به ذهن رسید بنویسم ✌🏻🥰💖 قول میدم دفعه ی بعدی بیشتر بنویسم💖💖
بابایی💖💖💖💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای عالی بود...من چقدر خودم و دوست دارم.
اوخی😅💖
عالی بود ❤️
پارت بعدی رو زود بذار
منتظرم ها 😉
خیلی عالی مینویسی❤️
مرسی😻💖
خیلی خوب بودددد پارت بعدی رو هم بزار لطفا
مرسی😻😻
وای عالی بود آجی🤩😍🤩😍
بی صبرانه منتظر پارت بعدم😍🥰
مرسی عاجولی😻😻