
درود بر شما دوستان🥰🌹 بیشتر شما با رزم رستم و اسفندیار آشنا هستید اما چیزی راجب افسانهٔ این داستان میدونید؟ چَشم اسفندیار یا پاشنهی آشیل؟ برای آشنایی بیستر با من همراه باشید🌹

در آغاز دورهی دوم جنگهای ایران و توران، در سالهای کمابیش 1700 پیش از میلاد، افسانهی «رویینتن» در این سرزمین (ایران) شکل گرفت با توجه به پیشینهی افسانه که همزمان با زندگانی [احتمالا] زرتشت است، میتوان گفت این افسانه از ایران به دیگر جاهای جهان رفته است. رویینتن یا زخمناپذیری در افسانهها و حماسههای مردم جهان به گونههای مختلف دیده میشود. برای نمونه، بسیاری از پهلوانان افسانهای یونان رویین تناند....

برای نمونه میتوان به «آشیل» (Achilles) قهرمان استورهای یونان اشاره کرد که رویینتن بود ولی در جنگ تروا (troy) از ناحیهی پاشنهی پا آسیب دید و همین «پاشنهی آشیل» باعث مرگ او شد. دلیل اینکه پاشنهی او برعکس همه جای بدناش رویین نبود این بود که زمانی که "تتیس" آشیلِ نوزاد را به جهان زیرین بُرد و در رود سیاه جهان مردگان فرو کرد او را از پاشنهی پا گرفته بود

در ایران و فرهنگ کهن ایرانی و شاهنامهی فردوسی نیز -که شاید ریشهی اصلی افسانهی رویینتنی در جهان باشد- اسفندیار پهلوان رویین تن است. رستم در نبرد با اسفندیار نمیتواند بر وی زخم بزند! در حالی که خود او چندین زخم برمیدارد. رُستم برای نخستین بار از زبان «سیمرغ» یا نماد پزشکی و دارو و درمان، میشنود اسفندیار رویینتن است و هیچ جَنگافزاری بر وی کارگر نیست. بدو گفت مرغ، ای گَوِ پیل تَن ** تویی نامبُردارِ هَر انجمن ................. چرا رَزم جُستی ز اسفندیار ** که او هست، رویینتَن و نامدار

در نامههای کهن ایرانی هیچ اشارهای به چگونگی رویینتن شدن اسفندیار نشده است. شاید که سبب رویینتنی او زنجیر پولادینی بود که زرتشت برای گُشتاسپ از بهشت آورده و این «نغز پولاد زنجیر» را به بازوی وی بسته بود. یکی نَغز پولاد، زنجیر داشت ** نهان کرده، از جادو آژیر داشت به بازوش در بَسته بُد، زردهشت ** به گشتاسپ آورده بود، از بهشت بدان آهن، از جان اسفندیار ** نبردی گمانی به بد روزگار

ولی در کتاب «زرتشت نامه» افسانهی رویینتنی اسفندیار دگرگونه است برپایهی نوشتهی این کتاب، گشتاسپ با میانجیگری زرتشت، از اهورامزدا چهار چیز آرزو میکند. این آرزوها چنیناند: 1- دیدن جای خود در آن جهان پس از مرگ. 2- گشوده شدن احوال جهان بر وی، از آشکار و نهان. 3- هیچ جنگافزاری بر وی کارگر نباشد. 4- زندگی جاودان.

زرتشت به گشتاسپ میگوید که یکی از این چهار را برای خود برگزیند و سه دیگر را برای دیگران. ۱.گشتاسب نخستین گزینه را برای خود(دیدن جای خود در آن جهان پس از مرگ) و۲... دومی را برای جاماسب(گشوده شدن احوال جهان بر وی، از آشکار و نهان) و۳... سومی را برای اسفندیار( هیچ جنگافزاری بر وی کارگر نباشد) و ۴...چهارمین گزینه را برای پَشوتَن، آرزو میکند.(زندگی جاودان) و اسفندیار در آب مقدس شسته شد و به دلیل بستن چشمها (!) تنها چشمان او رویین نشد. از همین افسانه است که اصطلاح "چشم اسفندیار" در میان ایرانیان رواج یافته است.

سیاوخش (سیاووش) نیز زِرِهی رویین داشت که جنگافزارها بر آن کارگر نبودند. پس از مرگ سیاووش به فرمان افراسیاب، همسرش این زره را به پاس خدمات «گیو» به وی میدهد. چند بار نیز «بیژن» فرزند گیو زره را برای رزم از پدرش درخواست میکند و آن را به تن میکند. سلیح سیاوش بپوشد به جنگ ** نترسد ز پیکان تیر خَدنگ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!