ماه در شب P5
رسیدن به خوابگاه الکسا داشتن و داشتن محکم در میزدن که ناگهان جینی در رو باز میکنه
جودی: الکسا کجاست جینی ؟
جینی: خب راستش الکسا اعصابش خورد شده بود نمیدونم چرا واسه ی همین رفت خونه ی مادر بزرگش شهرستان تا بتونه استراحت کنه
جک: نگفت کی راه میوفته ؟
جینی:چرا گفت ساعت ۱۱ شب
سورا: الان نمیدونی کجاست؟
جینی: نه متاسفانه
رز: لع،نتی باید تا آخر شب تو اتاق کلوپ باشیم ببینیم چی میشه.
بل: ولی نباید بریم دنبالش
جک: نه باید صبر کنیم ببینیم چی میشه
نیک: درسته
(فلش بک به ساعت ۱۱ شب)
همه ی اعضا در حالی که با استرس به صفحه گوشی خودشون زول زده بودند و منتظر هر اتفاقی بودند.
ناگهان برای اعضا لایوی باز شد در حالی که الکسا رو در ایستگاه خلوت اتوبوس نشون میداد و ناگهان صدای یک نفر از پشت گوشی درآمد .
صدای نفر پشت گوشی: خب خب ما اینجا بچه ننه رو داریم میبینیم که زود زود میخواد بره جهنم بای بای کنید باهاش
و اون نفر گوشی را انداخت روی زمین و دوید سمت الکسا و از اون ور صدای زجه زدن ها و کمک خواستن های الکسا میومد .
اعضا که از ترس نمیدونستند چیکار کنند تا نیم ساعت به هم دیگه زل زده بودند که ناگهان صدای رز سکوت را شکست
رز:........
(عکس جینی اس آخر)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
یه سری به کتابچه ی لونا نیز بزن 🔮
عنوان داستان٫کتابچه ی لونا : دخترک گمشده 🌾
خوشحال میشم نظرت رو در مورد کتابچه ام بدونم !🍁