
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
خب خب اول از همه منو با این اکانت دنبال کنید ممنون میشم ❤ حالا بریم سراغ داستان صبح از زبون لارا : صبح شد دیدم تو بغل جیمینم تعجب کردم و یادم اومد که دیشب اومدم پیش جیمین خیلی کیوت خوابیده بود❤بعد یادم اومد که مامان بابام قراره بیان سریع از اتاق. رفتم بیرون بعد باز اومدم تو اتاق که جیمین رو بیدار کنم لارا:جیمین جیمین....جیمین...جیمیییییییین جیمین با قیافه خواب آلود بلند شد جیمین : اوف چرا بیدارم میکنی میخوام بخوابم لارا:😐یادت رفته مامان بابام قراره بیان؟ جیمین : وایییی راست میگی من میرم حموم لارا: نخیر من باید برم بعد در حال دویدن به سمت حموم بودید که جیمین دست لارا رو گرفت جیمین : میگم منو تو دیشب پیش هم خوابیدیم؟ لارا :ها؟چی؟ چی گفتی؟نشنیدم....اممممممم......من میرم صبحانه درست کنم تو برو حموم جیمین خیلی آروم خندید و رفت تو حموم وقتی از حموم اومد لارا بعدش رفت و بعدش صبحانه خوردن و لارا به مامان باباش زنگ زد. لارا: الو سلام مامان: سلام دخترم ما رسیدیم کره دخترم آدرس بده بیایم خونت لارا:باشه ادرس.............بیاید اینجا من منتظرتونم مامان : باشه عزیزم بعد گوشی رو قطع کرد و رفت پیش جیمین لارا : میگم جیمین تو نمیخوای بری بیرون وقتی مامان بابام اومدن و تورو دیدن باید بهشون چی بگم؟ جیمین : خب من اگه برم بیرون اتاق من چی؟ وسایلم چی؟ لارا: عه راست میگی پس چیکار کنیم؟ جیمین : من یه فکری دارم تو فقط هیچ کاری نکن وقتی مامان بابات اومدن من میدونم باید چیکار کنم لارا : باشه ولی میخوای چیکار کنی ها؟ جیمین : من یه کاری میکنم دیگه راستی مامان بابات ...کجا بودن ...دارن میان ...رسیدن ؟ لارا : اره رسیدن دارن میان اینجا
جیمین : وای پس من میرم لباس بپوشم موهام رو درست کنم و....... لارا : واقعاً میخوای برای مامان بابای من این همه به خودت برسی؟ جیمین :😐من میرم آماده بشم بعد جیمین نیم ساعت تو اتاقش بود که مامان بابام اومدن جیمین : اومدن ؟ لارا : اره بعد جیمین و لارا رفتم در رو باز کنن لارا : سلام مامان سلام بابا مامان : سلام عزیزم بابام تا جیمین رو دید اخماش رفت تو هم جیمین : سلام بعد مامان بابام اومدت تو و رو کاناپه نشستن مامان : لارا نمیخوای این پسر خوشتیپ رو به ما معرفی کنی؟ لارا: اممممممم.....خب.... که جیمین حرفش رو قطع کرد جیمین : من دوست پسرشم بابا:🤨 لارا : چییی؟😳 مامان:عه لارا پس چرا چیزی به ما نگفت به نظرم که پسر خوبیه میشه اسمت رو بهم بگی؟ بابا:😑 جیمین : من پارک جیمین هستم مامان : از آشناییت خوشبختم جیمین جیمین : منم همینطور لارا : بابا تو چرا چیزی نمیگی؟ بابا: از آشناییت خوشبختم اقای جیمین😑 جیمین : منم همینطور لارا : راستی مامان بابا یه چیزی میخواستم بگم..اممم خب اون صاحب خونه کلاه بردار بودش بابا:کلاه بردار؟ مگه چی شده؟ لار: خب راستش..... جیمین : امم منو لارا همینطوری آشنا شدیم صاحب خونه این خونه رو به منو لارا فروخت یعنی به دو نفر و حالا دیگه نمیتونیم صاحب خونه رو پیدا کنیم و منو لارا با هم زندگی میکردیم و از هم خوشمون اومد بابا: چی؟مگه میشه مامان : واقعاً؟ ولی به جاش شما دوتا عاشق هم شدید جیمین و لارا به هم نگاه کردن و گفتن : اره 😐😊 بابا : جیمین تو کارت چیه؟
من خاننده هست من عضو گروه بی تی اس بابا: بی تی اس دیگه چیه ؟ جیمین: 😑 یه گروه هستیم مامان : لارا تو این گروه رو میشناختی؟ لارا : راستش نه نمیشناختم مامان:گروهتون معروفه؟ لارا : اره معروفه بزنی تو گوگل پارک جیمین عکس هاش برات بالا میاد بابام سریع زد تو گوگل بابا: عه نگاه کنید خودشه مامانو:آره خود جیمینه لارا : حالا ول کنید بیاید بریم یه چیزی بخوریم شما هم تازه از راه رسیرید بیاید استراحت کنید رفتم تو آشپزخونه که یه غدایی درست کنم که جیمینم اومد تو آشپزخونه کنار من جیمین : حالا مامان بابات کجا باید بخوابن؟ لارا : نمیدونم حالا فعلا تو برو بشین من دارم غذا درست میکنم بعد غدا درست کردن عذا رو خوردید و مامان بابات میخواستن برن یکم بیرون یه هوایی بخورن گفتم که تنهایی میرن لازم نیست ما باهاشون بیایم رفتن منو جیمین تو خونه موندیم جیمین : فکر کنم مامان بابات ازم خوششون اومده 🤪😝😎لارا : اره واقعاً از تو خوششون اومده مخصوصا مامانم لارا: میگم تو هنوز بهم نگفتی از چه دختری خوشت میاد؟ جیمین : بهت که گفتم خودت به زودی میفهمی از زبون لارا : نمیدونم چرا اینقدر ناراحت شدم که جیمین از یه دختری خوشش میاد دارم از فضولی میمیرم که بدونم کیه میا و ملیسا که نیست اینو میدونم منم که...نه من نمیتونم باشم نه اصلا نمیشه .....اَه...اصلا ولش کن بعد لارا رفت تو حیاط و بعد چند دقیقه اومد
لارا رفت تو خونه همینطور داشت به جیمین نگاه میکرد جیمین هم سرش تو گوشی بود جیمین : چیه چرا اینطوری نگاه میکنی لارا : ها ؟چی؟من که به تو نگاه نکردم جیمین:😐 بعدش مامان بابا هم اومدن و دیگه دیر وقت بود و باید میخوابیدیم مامان : حالا کجا بخوابیم؟ لارا تو میخوای پیش جیمین بخوابی؟ لارا :چی؟؟ نه نه مامان : چرا؟ لارا : اممم خب ما که هنوز ازدواج نکردیم که پیش هم بخوابیم پس....اصلا چطوره منو مامان پیش هم بخوابیم بابا و جیمین پیش هم جیمین :چییی؟😳😳 بابا : 😏اره فکر خوبیه ( تخت ها دو نفره هستن ) لارا : خب بابا تو برو تو اتاق جیمین منو مامان میریم تو اتاق من شب تو اتاق جیمین : جیمین : میگم چطوری من رو زمین بخوابم شما رو تخت بخوابید بابا: باشه هر جور راحتی..... راستی میخوام یه چیزی بهت بگم اگه بخوای دختر منو ناراحت کنی من میدونم با تو
جیمین : ب...باشه من ناراحتش نمیکنم بابا: بهت گفتم که حواست باشه حالا بگیر بخواب جیمین : باشه شب بخیر بعدش هم خوابیدن لارا و مامانش هم خوابیدن صبح شد 🌅🌅لارا بلند شد و رفت صبحونه آماده کرد و جیمین هم بلند شد و لباس پوشید و مامان بابا هم بلند شدن و همه رفتن رو میز و داشتن غذا میخوردن جیمین : خیلی ببخشید من باید برم کمپانی مامان : نه اشکالی نداره لارا : خداحافظ جیمین جیمین رفت کمپانی بابا : به نظرم پسر خوبیه مامان : آره منم همین فکر رو دارم لارا : 😊خوشحالم خوشتون اومده
لارا : میگم مامان بابا منم باید برم سرکار بابا : مگه تو کار میکنی؟🤨 مامان : چرا کار میکنی وقتی دوست پسرت خاننده هست؟ لاراد: نه اخه من کار کردن رو دوست دارم حوصلم تو خونه سر میره برای همین و تو کافه کار میکنم شما اگه خواستید بیاید اونجا مامان : باشه هر جور راحتی بابا : پس سریع تر برو تا دیرت نشده باشه لارا :باشه خداحافظ از خونه رفتم بیرون که دیدم جیمین تو حیاطه جیمین : بالاخره اومدی منتظرت بودم که برسونمت لارا : من فکر کردم تو رفتی کمپانی جیمین : نه هنوز نرفتم میدونستم تو باید بری سر کار برای همین لارا : باشه بریم من دیرم شد جیمین لارا رو رسوند سر کار و خودش رفت کمپانی و یک هفته گذشت مامان بابای لارا هم رفتن کشور خودشون لارا هم بیشتر به جیمین علاقه مند شد پایان پارت هشتم تو کامنت ها گفته بودید که زیاد بنویسم سعی خودمو کردم که زیاد بنویسم لایک و کامنت فراموش نشه❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیییلی خوب بود🥺
عععععععااااااااااااااااالللللللللییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی 😂💓😍
ممنون 💜
عالی بود خیلی خوبه داستانت
ممنون گلم💜
عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
آیییی دستم درد گرفت😂💜
ممنون 💜😂
لطفا زود زود بزار.
خیلی عالیه داستانت😍😍😍
راستی داستانت بر گرفته از یه سریال ترکی به اسم لروکس درسته😋
ممنون عزیزم ❤
اره درست گفتی یکم شکل فیلم لروکسه ولی فقط یکم
سلام}
خیل خوب بود⭐
ممنون کیوتم 💜
عااالییییی بود 😘لطفا پارت بعدی رو بزار💝🌹
ممنون کیوتم ❤🥺
فک نکنم تا پارت بعدی زنده بمونم پس پارت بعد رو زودتر بنویس 😐😘😍
آره آره باید زنده بمونی😂پارت بعد رو گذاشتم تو برسیه ❤
عالی بود عاجو😗😗
پارت بعدی لطفا زود 😊😇
ممنون 💜
پارت بعد تو برسیه
عالییییی بعدی رو بزار زور پارت هشت خیلی طول کشید هرروز میومدم سر میزدم ببینم گذاشتی 🥺😂😂🥺🥺
ممنون 💜💜
اره میدونم یکم دیر شد ببخشید