
داستان پدری افسرده
پسرم مرا ببخش . هر شب وقتی خسته بودم ، میآمدی توی اتاق و از پشت در آغوشم میکشیدی و حالم را می پرسیدی و من با بی حوصلگی تورا پس میزدم .
هیچ وقت ندیدم چهره ی زیبایت در هم برود یا لااقل جلوی من ناراحت شوی ، با اینکه از ته قلبت از پدرت دلخور بودی باز هم لبخند زنان میگفتی :"بابایی اگه گشنت شد ، بیا بهت یه چیزی بدم بخوری ! خوب استراحت ! شب بخیر . "
بعد از اینکه مادرت را از دست دادیم ، با وجود تمام سختی ها و ناراحتی هایت ، تمام تلاشت را کردی تا کمترین فشار روی من باشد ؛ کار های خانه را انجام میدادی ، غذا درست میکردی ، خودت با آن سن کم به مدرسه میرفتی و هزاران کار دیگر را میکردی که یک مرد در نبود همسرش موظف به انجام آن برای فرزندش است .
و حالا که روی تخت بیمارستان هستی ، تازه متوجه میشوم که چقدر دوستت دارم و حسرت تمام آن کار هایی که برایت انجام نداده ام را میخورم ! خودم را در قفس ناراحتی نبود مادرت اسیر کرده بودم و آنقدری که باید به تو توجه نکردم .
پسرم ، حالا دیگر کوچک نیستی که بخواهم تورا روی شانه هایم سوار کنم. دیگر کوچک نیستی که شب ها از ترس لولوخرخره ی زیر تخت نتوانی بخوابی و از من بخواهی بغلت کنم و کنار خودم بخوابی ! نه ! هیچ کدام را نکردم و حالا دیگرا برای خودت مردی شده ای ! حالا که ممکن است تورا هم از دست بدهم ، عاجزانه و ناتوان کنارت نشسته ام و با تو سخن میگویم .
میدانم همیه با خودت میگفتی ای کاش همچین پدری نداشتم ، از اینکه هیچ وقت برایت وقت نمی گذاشتم ناراحت بودی . به اینکه هم کلاسی هایت با پدرانشان تفرح میکردند و وقت میگذراندند حسادت میکردی چون تنها مشکلت این بود که یک پدر افسرده داشتی .
از تو معذرت میخواهم که نتوانستم یک پدر خوب باشم ! در دوران نوجوانی ات که بیشتر از هر زمان دیگری به من احتیاج داشتی کنارت نبودم . فقط به تو پول میدادم تا زندگی ات را بچرخانی و در تصوراتم این تنها چیزی بود که به آن احتیاج داشتی .
اما حالا می فهمم به چیزی بجز پول احتیاج داشتی ؛ عشق ، چیزی که من هیچ وقت به تو ندادم ! اما پسرم به تو قول میدهم اگر به هوش بیایی تک تک کار هایی را که برایت نکردم ، انجام خواهم داد . قول میدهم پسرم فقط برگرد .... برگرد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خسته نباشی (:
دست به قلمت فوق العادس (:
مرسی 🥰
قربونتو(:
بغضم گرفتㅠㅠ
طوری که این تست قشنگ بود🛐
فدای نظر زیبات
عالی بود خسته نباشی✨🌸💗💖
بک میدی؟
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
به کتابچه ی لونا نیز سر بزنید! 🧚♀️
داستانم / کتابچه ام :دخترک گمشده! 🌙
ممنون بابت نظر زیبایت
خواهش میکنم 🌷
خوشحال میشم به داستانم سر بزنید 😊
حتماااا
مرسییی 🌷
گریم گرفت🥲
عزیزم:)
🥺😖😭😭😭😭
دقیقا خودم لحظه نوشتن
داستانت لایک شد 🌷
داستانم لایک شده 🙏