

۱. اسکندر، پادشاه کبیر مقدونیه اسکندر در سال ۳۵۶ قبلازمیلاد از فیلپ دوم، پادشاه مقدونیه (یکی از قلمروهای پادشاهیِ یونانیزبان) و اولمپیاس، شاهدختِ اِپیروس، متولد شد. اسکندر فقط ۲۰ سال داشت که پدرش به قتل رسید و او را با تختِ پادشاهی تنها گذاشت. اسکندر پادشاه شد. او به سرعت همکاری سایر قلمروهای پادشاهی یونان را جلب کرد و بعد از آن نیز به سرعت ایران باستان را فتح کرد. طی ۱۰ سال بعدی، اسکندر ارتش خودش را در سراسر مدیترانه و آسیا به حرکت درآورد و بسیاری از سرزمینهای این جهانِ شناختهشده را فتح کرد. او درنهایت ایرانیها را شکست داد و پایتختِ آنزمان ایران، یعنی پرسپولیس، را اشغال کرد. او سپس رؤیای فتح جهان از شرق تا غرب را در سر پروراند. اما هرگز نتوانست آن را محقق کند. او در سن ۳۳ سالگی از بیماریای مشکوک درگذشت و ژنرالهایش امپراتوریای که او به سختی به دست آورده بود را تکهپاره کردند. تأثیر اسکندر در مسیر تاریخ را نمیتوان دستکم کرد. مرگ او آغازگر دوره هلنیستی بود که به گسترش فرهنگ یونان در سراسر جهان منجر شد. موفقیتهای او تا قرنهای بعدی بر فلسفه، علم و ادبیات اثر گذاشت.

۲. ژولیوس سزار، افول جمهوریِ رومی ژولیوس سزار در سال ۱۰۰ قبلازمیلاد متولد شد و یکی از معروفترین و پرنفوذترین شخصیتها در تاریخ روم باستان است. او که سیاستمدار، ژنرال و نویسندهای رومی بود، نقشی محوری در رویدادهایی که نهایتاً منجر به سقوطِ جمهوری روم و برپا شدنِ اپراتوری روم شد، ایفا کرد. سزار بیشتر از همه یک فرمانده نظامی بود. او در طی این حرفه زنجیرهای از پیروزیها شامل فتح گُل (فرانسه امروزی) و شکستِ پومپی (یکی از رهبرانِ نظامی مخالفش) را ثبت کرد. او به داشتنِ ذهنی تاتکتیکدان و استفاده از آن در سیاست، معروف بود. او نقشی کلیدی در تشکیلِ نخستین ائتلاف سهحزبی، متشکل از خودش، پومپی و مارکوس لیسینیوس کراسوس، ایفا کرد. این ائتلاف به او امکان داد تا قدرت و نفوذش را در سراسر روم مستحکم کند. وقتی این ائتلاف نهایتاً منحل شد، نتیجهاش این شد که سزار در سال ۴۴ قبلازمیلاد به روم بازگشت و تمام عمرش رهبری دیکتاتور بود. آنطور که مشخص شده، عمر دیکتاتوری او طولانی نشد. او در ۱۵ مارس سال ۴۴ قبلازمیلاد، توسط گروهی از سناتورهایی که میترسیدند سزار بیشتر از این قدرتمند شود، به قتل رسید. مرگ او روم را بحرانی کرد و هرجومرجی که بعد از آن ایجاد شد به شکلگیری زنجیرهای از جنگها منجر شد که با خیزشِ اوکتاویان (آگوستوس، پسرخوانده سزار) به عنوان نخستین اپراتور روم، به اوج رسید

. آگوستوس سزار – نخستین امپراتور روم منطقی است که بعد از ژولیوس سزار، از پسرخوانده و جانشین او، آگوستوس سزار (اوکتاویانِ سابق) یاد کنیم. بعد از آنکه ژولیوس سزار در سال ۴۴ قبلازمیلاد به قتل رسید، اوکتاویوس به عنوان یکی از رهبرانِ فرقه سزاری در روم خیزش کرد. او در جنگهای داخلیای که بعد از خیزش رخ داد، توانست رقیب اصلیاش، مارک آنتونی، را شکست دهد و به حاکمِ بلامنازع روم تبدیل شود. او بلافاصله بعد از رسیدن به قدرت توانست موقعیت خود را از طریق کسب وفاداری ارتش، اصلاحِ سیستم قضایی و تأسیس نظامی که حمایت از برگزیدگان جامعه را تضمین میکرد، مستحکم کند. این اصلاحات، روم را تبدیل به امپراتوریای باثبات و سعادتمند کرد که نمونهاش هرگز تا قبلازآن در تاریخ دیده نشده بود. آگوستوس بر ساخت برنامهای نظارت داشت که شهرِ روم را تبدیل به پایتختی فرهنگی در دنیای باستان کرد. دوران حکومت آگوستوس بسیار باثبات بود. تحت حاکمیت او روم پیشرفت کرد و هنر و فرهنگ شکوفا شد. میراث او تا مدتها بعد از مرگش باقی بود و نظام دولتی و اداریای که تأسیس کرده بود به الگویی برای سایر امپراتورهای بعد از او تبدیل شد. آگوستوس به درستی حاکمی خردمند به خاطر آورده میشود که بنیانِ سالهای طلاییِ امپراتوری روم را پایهگذاری کرد

. کین شی هوآنگ. نخستین مردی که چین را متحد کرد کین شی هوآنگ در سال ۲۵۹ قبل از میلاد به دنیا آمد و نخستینبار طعم قدرت را در سن ۱۳ سالگی و زمانی که بر تختِ سلطنتِ کین نشست، چشید. او خیلی سریع توانست فرقههای رقیب را در سراسر قلمرو پادشاهیاش سرکوب کند و با ایجاد یک نظام اداری مرکزی، قدرت خود را مستحکم کرد. کین شی هوآنگ در زمانی که با عنوان «دوره کشورهای متخاصم» شناخته میشود، به پادشاهی چین رسید. او بعد از آنکه قدرت خود را در قلمرو پادشاهیاش مستحکم کرد، تصمیم گرفت ۶ پادشاهی دیگر چین را از طریق فتوحاتِ خصمانه فتح کند. با این کار او به نخستین پادشاه چین تبدیل شد که چین را به کشوری واحد تبدیل کرد. حکومت او ملغمهای از رویدادهای مثبت و منفی بود. در بعدِ مثبت، او فئودالیسم را برانداخت و مقاماتی که از طریق موروثی به این موقعیتها دست پیدا کرده بودند را با کسانی که برای رسیدن به این موقعیتها تلاش کرده بودند، جایگزین کرد. او سپس مجموعهای از پروژههای ساختوسازِ بلندپروازانه مثل ساخت دیوار بزرگ چین و کانالی که یانگتسه را به رودخانه پِرل وصل میکرد، آغاز کرد. او همچنین جادههای متعددی ساخت، ضرب سکه را اصلاح کرد و بسیاری از زمینهای پادشاه را به دهقانان بخشید. در بعدِ کمتر مثبت، او یک دیکتاتورِ بیرحم بود که وحشیانه هر نوع مخالفی را سرکوب میکرد. او مسئول سوزاندن کتابها و اعدام اندیشمندان بود. از همه بدتر، او هر روز بیشتر تشنه قدرت میشد. اینها باعث شد که به دنبال اکسیر زندگی برای جاودانه شدن بگردد. از قضا این کار منجر به مرگش شد. او از آثار سمی جیوه که باور داشت او را فردی نامیرا میکند، جان باخت. او همچنین ارتش مجسمههای گِلی (تراکوتا) را ساخته بود، زیرا معتقد بود که وقتی جاودانه شود این ارتش به او خدمت خواهد کرد. او دیگر اواخر عمرش عقلش را کامل از دست داده بود. اگرچه میراث او پرفراز و نشیب بود، اما دوران حکومتش اثرات ژرفی بر تاریخ چین گذاشت. او زمینه را برای تاریخ طولانی حکومت چین فراهم کرد و بسیاری از بناهایی که ساخت همچنان پابرجاست.

۵. آشوکای بزرگ: ترویجدهنده صلح و تحملپذیری در هند آشوکای کبیر، امپراتوری هندی بود که از سال ۲۶۸ تا ۲۳۲ قبلازمیلاد بر سراسر امپراتوریِ مائوریا حکومت میکرد. آشوکا حکومت خود را با یک دوره وحشیانه توسعهطلبی و فتوحات آغاز کرد که طی آن لشکرکشیهای موفق نظامیای را هدایت کرد و قلمرو مائوریا را در سراسر شبهقاره هند گسترش داد. این دوره از توسعهطلبی با پیروزی او در جنگ کالینگا در سال ۲۶۱ قبلازمیلاد به اوج رسید. رنج و تلفات این جنگ به حدی بود که آشوکا را وادار کرد به آنچه که او و امپراتوریاش انجام داده بود، فکر کند. او خیلی زود به بودائیسم گروید و در پی آن خشونت و سرکوب را تقبیح کرد. او مجموعهای از سیاستها را با هدف گسترش هماهنگی و نظمِ فرهنگی و اجتماعی و ترویج آموزههای بودا اجرا کرد. احکام او شامل مدارا با ادیان دیگر، ترویج رفاه اجتماعی و تأکید بر عدم خشونت و شفقت بود. او را به عنوان حاکمی به یاد میآورند که به دنبال ایجاد عدالت و هماهنگی در جامعه بود. آشوکا از یکی از خونریزترین و بیرحمترین حکمای هند به یکی از نیکوکارترینها تبدیل شد.
خب، تموم شد(میدونم کم بود) امیدوارم خوشتون اومده باشه:] لایک فراموش نشه:]
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لایک شد ممنون میشم لایک کنید پستمو (؛
این کاربر نیز بک میدهد