
سلام اینم پارت 6ببخشید دور شد آخه همش درس دارم😐
خب یه سر بزنیم به زهرا (مامان امیر ) زهرا : مینا (خواهر زهرا مینا:بله آبجی زهرا : امیر با یه دختری دوست شده خیلی خوشم از دختره اومده خیلی خوشکل و با شخصیته اما مامان و باباش مرده و با برادر و خواهراش پیش عمه ناتنیش زندگی میکنه خیلی دلم براشون میسوزه اها انگار عمشون هم باهاشون بر رفتاری میکنه به نظرت چجوری میتونم خوشحالشون کنم مینا : خب من اینا رو درک میکنم اینا هیچ جوری خوشحال نمیشن اما میتونی براشون به دست لباس خوشکل بخری یادته من کوچیک که بودم عاشق لباس بودم زهرا :میدونم با اینجور چیزا خوشحال نمیشه ولی براش میخرم مینا :باشه آبجی بریم جلوتر به مغازه هست لباساش خیلی خوشکله زهرا : باشه اجی پس بریم مدتی بعد زهرا : آبجی این مغازه هست؟ مینا : اره آبجی
زهرا : رفتیم تو واقعا لباساش قشنگ بود یه لباس مجلسی دیدم خیلی خوشکل بود لباشه یه پیرهن صورتی کوتاه بود با یه دامن کوتاه رنگشم خاکستری تیره بود اونو خریدم و اومدیم بیرون گفتم آبجی یه کفش هم براش بخرم نمیتونه رو این لباش کفش اسپرت بپوشه خوب مینا : اره آبجی مغازه بغلی کفش داره بریم ببینیم رفتیم تو زهرا : آبجی من این کفشو انتخاب کردم چون هم رنگ پیرهنشه هم خیلی خوشکله نظرت چیه مینا :اره خوشکله خوب بریم واسه امیر هم به دست لباس بخریم زهرا :اره بریم بریم مغازه هاکان چون امیر فقط از اونجا لباس میخره رفتیم یه تیشرت سفید با یه شلوار مشکی و یه کفش اسپرت سفید خریدیم و رفتیم خونه وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:20 دقیقه بود دروباز کردم رفتیم تو مینا: چقد صدای بچه میاد این صدا از کجاس
سحر( خدمتکار خونشون ) : سلام خانم زهرا : سلام سحر این صدای بچه از کجا میاد سحر :خانم آقا امیر و بهاره خانم اومدن و برادر و خواهرای بهاره خانم رو گزاشتن خونه و باهم رفتن زهرا : باشه برو اونا رو بیار پیش من میخوام ببینمشون سحر : چشم خانم مینا : خواهر اینا اینجا چیکار میکنن زهرا نمیدونم امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه سحر : بچه ها از اینجا بیاین بچه ها به خانم سلام کنید بچه ها همگی باهم گفتن سلام زهرا : سلام بچه ها شما برادر و خواهرای بهاره آید ؟ حسین : اره ببخشید اما ما شما رو نمیشناسیم زهرا: من بهرام مامان امیرم همون پسری که با خواهرتون بود حسین : پس باید خیلی خوش شانس باشید که پسره به این مهربونی دارید 🙂زهرا :بله درسته اون خیلی مهربونه 😁 مینا : سلام بچه ها منم مینا هستم خواهر زهرا خوشبختم فاطمه : سلام منم فاطمه هستم حسین : منم حسینم مژگان : منم مژگانم زینب : منم زینبم هممون از آشنایی با شما خوشبختیم
زهرا : خب بچه ها بگید ببینم خواهرتون کجاست چیزی شده که اومدین اینجا زینب: ابجی بهاره با عمم دعواکرد عمم هم گفت از اینجا بربن دیگه هم اینجا میاین الانم آبجی بهاره با امیر رفتم 😢 زهرا: چی این دیگه چه جور عمه ای هست 😠 فاطمه که کوچیک ترین خواهرشون بود زد زیر گریه زهرا هم اونو دلداری داد و گفت زهرا: عزیز دلم ناراحت نباش همه چیز درست میشه خب بریم ببینم بهاره چیکار میکنه بهاره : خاله مارال (به صاحب کارشون میگه خاله) مارال: بله دخترم بهاره: کارا تموم شد مارال : باشه گلم تو دیگه میتونی بری بهاره : خاله من به مشکلی واسم پیش اومده مارال :چی شده بهاره : ماجرا رو براش تعریف کردم خیلی عصبانی و ناراحت شد و گفت مارال : دخترم تو برو و برادر و خواهراتو بیار اینجا تا بریم خونه ما بمونین
بهاره : نه خاله نمیخوام مزاحمتون بشم میخوام اگه تونستم یه خونه اجاره کنم اونجا بمونیم مارال : این چه حرفیه دختر شما مثل بچه های منین نمیزارم تنهایی تو یه خونه اجاره ای بمونین منم که مجردم کسی هم خونمون نیس تو خانه به اون بزرگی تنهام برو بچه ها رو بیار اینجا تاباهم بریم خیلی دلم براشون تنگ شده بهاره : مرسی خاله جون من میرم میارمشون خداحافظی کردم واومدم بیرون دیدم امیر هنوز با دوستاش اونجان رفتم سمتشون و سلام کردم اونا هم سلام کردن امیر گفت بهاره دوستام میخوام با تو آشنا بشن بعد یکی از اون پسرا اومد جلو و گفت من امیر حسینم از آشنایی باهاتون خوشبختم یه جوری نگام میکرد😕منم گفتم منم بهاره هستم از اشنایی باهاتون خوشبختم
بعد دختره اومد و گفت منم سارنم شاید بتونیم دوست های خوبی بشیم منم گفتم چراکه نه بعد شمارشو بهم داد منم شمارمو بخش دادم بعدشم اون یکی پسره اومد اون انگار اعصابس خورد بود 😕گفت منم ارادم خوشبختم منم گفتم منم خوشبختم سارن اومد و تو گوش من گفت ناراحت نشو اراو همیشه همینجوریه 😁 منم گفتم نه گلم ناراحت نشدم سارن :خوب حالا که باهم آشنا شدیم میاین بریم کافه بهاره : ببخشید ولی من یه کاری دارم نمیتونم بیام یه روز دیگه میریم سارن :باشه عزیزم امیر : بچه ها ما میریم بعدا میبینمتون
بهاره :امیر من با خاله مارالم صحبت کردم گفت بیاین خونه من بمونین امیر :تو میخوای بری ؟بهاره : اره امیر : باشه ولی هرروز همو ببینیم منم گفتم باشه انگار امیر یکم ناراحت شد خودمم یکم ناراحت شدم چون دیگه خیلی کم میتونستیم همو ببینیم امیرگفت بهاره شمارتو بده تا باهم صحبت کنیم منم شمارمو دادم رسیدیم خونه درزدیم مامان زهرا درو باز کرد بعد گفت چی شده دخترم گفتن با عمت دعوا کردی حالت خوبه منم گفتم مامان نگران نباشید حالم خدنه من واقعا از کارای عمم خسته شدم و ماجرای دعوام با عمم رو توضیح دادم و گفتم که میخوایم بریم خونه خاله مارال بمونیم زهرا :خوب همینجا بمونین بهاره : نه به اندازه کافی به شما زحمت دادیم خاله مارالم تنها زندگی میکنه خونشم بزرگه گفت منم تنهام بیاید همونجا زهرا : باشه ولی همیشه سر بزنید دلم براتون تنگ میشه بهاره:باشه مامان ماهم دلمون برات تنگ میشه و همو بغل کردیم امیر هم با ناراحتی گفت مواظب خودتون باشید بعدصم خدافظی کزدیم و رفتیم سرکارم
وقتی رسیدیم مژگان پرید تو بغل خاله مارال خیلی خاله مارال رو دوست داره مارال :حسین ، فاطمه،زینب شما هم بیاین ببینمتون چقد دلم براتدن تنگ شده بود 😍 بعد از این لوس بازیا سوار ماشین شدیم و رفتیم 😂رسیدیم خاله مارال درو باز کرد و رفتیم داخل چمدون هامون هم باخودمون اورده بودیم مارال :بهاره اون اتاق توئه برو اگه دوست نداشتی اتاق روبروییش هم خاله پیتونی اونجا هم بمونی رفتم تو همون اتاقاتاقه خیلی بزرگ و خوشکل بود 😍 یه پنجره بزرگ داشت که میشد طلووع و غروب افتاب رو دید داشتم به دیوارا نگاه میکردم که دیدم فاب های پسرنه به دیوار اویزونه � کنار تخت رو نگاه گردم دیدم عکس یه پسر رو میزه😐😦
این پارت هم تموم شد ☺
مثل همیشه چالش داریم 😊 چالش:اقم خواننده مورد علاقت و یکی از اهنگاش که خیلی دوست داری 😄 خب خودمم چالش رو انجام بدم ارمین و یکی از اهنگاش که خیلی دوست دارم بگو کجایی هست 😍😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اجی یه تست ازم منتشر شده توش تورو معرفی کردم اگر دوست داشتی سر بزن💜
سر زدم اجی جونم ملسی که معرفیم کردی 😛😛😍
سلام اجی💜
منم ثنا 😄
پروفسور و اسممو تغییر دادن گفتم بگم که منو بشناسی💜
سلام اجی ثنا مگه میشه نشناسمت 💕
ماچ💜
قضیه پیچیده میشود 😐👀 پارت بعدی نیست که بخونم 💔🚶🚶
خوشحال شدی دقیقا بعد کامنتت تو تست خودم اومدم سریع خوندم ♥️😂😂🤞🤞💔🚶🚶🚶♥️♥️😂😂😂😂
اره تو بررسی گلم 😁
پس من برم تست تو رو انجام بدم ☺😙
مرسییی 😀🖤
پارت بعد کی میاد آجی😍😘
نمیدونم اجی جون 😔😔
اجی بهاره جونم تستم منتشر د انجام بده
باشه اجی جون
اینا اهنگ فلش بک 😻😻😻
بیلی جونم که اسم اهنگش با ارزش هست که عاشقشم 😽😻😻😻
مرسی که چالش رو انجام دادی عزیزم 😍😙
هومم بد نبود
برای چالش هم
خواننده: alan walker اهنگ: faded
قبول دارم که این پارت داستانم خیلی چرت بود
علاقت و یکی از اهنگاش که خیلی دوست داری 😄 خب خودمم چالش رو انجام بدم ارمین و یکی از اهنگاش که خیلی دوست دارم بگو کجایی هست 😍😁
خواننده ی مورد علاقم بی تی اس💜
و اهنگی که ازشون دوست دارم
دینامیت، فیک لاو و همه ی اهنگاشون🥺💜
مرسی اجی جون😘😍
عالییی بود آجی 😍😍😍😍😍
مرسی اجی 😙
اجییی داستانم منتشر شد
الان میخونمش اجی