حرفی نیست فقط پنج کاراکتر
چشمانم را باز میکنم.
نوری شدید باعث می شود تا فورا ان را ببندم.
کم کم چشمانم به نور عادت میکند.
اطافم را نگاه میکنم و متجه سرم دستم میشوم ومیفهمم که در بیمارستان قرار دارم.
و بعد یاد ان اتفاق شوم می افتم.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
بغضم گرفت که...
خیلی قشنگ بود >>>>★
شاید چون واقعیه
شاید
ولی قشنگ مینویسی >>
نظر لطفته
قشنگ مینویسی"
نظر لطفته
عالی بود زیباس🌹
خیلی زیبا بود!!
شما زیبا خوندینش
:)