🍀اهنگ اخر 🍀 پارت ٣

لوكا : سلام كارى داشتى كلوئى : لوكا بدون لجبازى با عمو بياين بيمارستان …… تورو خدا لوكا : باشه چرا دارى گريه ميكنى چيزي شده ميا گوشى رو از دست كلوئى ميگيره و ميگه لوكا تورو خدا زود باشيد هلن انگار حالش بده دكتر ميگه بايد سرپرستش بياد به ما نميگه لوكا حالت خوبه لوكا : ببين الان ميايم

لوكا : مگه چى شده ميا تمام اتفاقات رو تعريف كرد و گفت كه بايد پدر لوكا هم بيايد لوكا : با سرعت به سمت خونه رفتم بابا و مامان تعجب كرده بودن با داد گفتم بابا ميا زنگ زده ميگه حال هلن خوب نيست و دكتر ميگه بايد شما باشيد تا مشكلش رو بگن

تام پدر لوكا : لوكا دارى چى ميگى باشه باشه هلن حالش خوبه بيايد بريم. زود باشيد لوكا من سوار موتورز شدم و مامان و بابا سوار ماشينشون چند بار نزديك بود تصادف كنم رسيديم بيمارستان كه موتور رو ول كردم و سمت پذيرش رفتم كه مامان با گريه گفت ميا جان هلن چش شده ؟ خاله كلوئى وقتى رسيده ديده باهوش افتاده دكتر هم به ما نگفت چى شده

كلوئى : عمو جون دكتر هلن دكتر : سلام آقاي وأجر ؟ تام : بله خودم هستم حال دخترم چطوره بفرماييد داخل تا بگم لوكا آقا لطفا بزاريد منم بيام خواهش ميكنم به اجبار رفتم داخل كه دكتر گفت : ببينيد ميرم سر اصل قصه خانم راجر فقط تا ٦ ماه زنده ميمونن لوكا در ذهنش: يعنى چى خدا اول ادوارد گرفتى حالا هلن رو دارى ازمون ميگيرى