
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰ض🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
که یهو وزیر اومد گفت که اعلا حضرت دوستانتان آمدند و میخواهند که شما را ببینند گفتم خب بگید بیان😃 گفت چشم 😇 و رفت به آدرین گفتم چه طوری به دوستامون بگیم؟ گفتم نمیدونم که دیدم اومدند گفتم سلام گفتن سلام مرینت و آدرین خوبید که وزیر گفتم عهم عهم گفتن منظورمون این بود که سلام بر پادشاه و ملکه گفتم رسمی نباشید گفتند خبببببب ببااالشششهههه گفتم خوب شد میگم قصر را دیدید گفتند نه گفتم خب بیاید بریم ببینیم که آلیا گفت میگم مرینت بیا گفتم باشه بله چی شده گفت حس عجیبی دارم انگار انگار *****ب*ا*ر*د*ا*ر*م* گفتم مبارک باشه گفت منظورم اینه که آزمایش دادم ☺ دیدم قرمز شد گفتم چیشد جوابش گفت+گفتم مبارکه گفت ممنونم گفتم خب نینو میدونه گفت نه فقط خودم و تو گفتم خب من بهش میگم گفت ممنونم مرینت🥰 گفتم خواهش میکنم گفتم نینو گفت جانم گفتم یه دقیقه بیا بهش گفتم گفت ممنون آلیا 😇😇 گفت خواهش
گفتم آدرین بیا بهش گفتم برکه کو گفت پیش میلن است گفتم چرا داداش به اونا اون مریضه گفتم میدونم سرماخورده ستاره ولی خب دیگه دادمش چون باید تمرین کنه گفتم چچچچچییییی😱😱😱 گفت ب*ا*ر*د*ا*ه گفتم خیلی خوبه که مبارکشون باشه گفت میگم آلیا باهات چی کار داشت گفتم اونم همینطوره گفت عه خیلی مبارک باشه خلاصه همه اومدن گفتم خب دوستان من و آدرین چیزی میخواهیم بگیم معجونی درست کرده کردی کردیم گفتن بلخره چی گفتم &درست کردن گفتن آهان خب چه ربطی به ما داره گفتیم خوب شما که میراکلس دارید هم باید بخورید گفتن باشه رفتیم سر دیگ بازش کردیم دیگ خالی بود تو نوشته ای بود من نتونستم بخونمش یهو تیکی اومد گفت نوشته اگر معجون را میخواهید باید پشت قصر را ببینید گفتم بریم رفتیم دیدیم دیگ اونجاست رفتیم درش را باز کردیم همه باید دو تا لیوان می خوردیم خوردیم یهو پاشدیم دیدم ستاره 18 ساله شده داره میگه مامان من چرا این طوری شدم گفتم سنت 18 سال زیاد شده گفت عه چرا گفتم ستاره گفتم اسمم ستارست گفتم بله گفت ممنون گفتم برای گفت برای اسم قشنگم یهو دیدم ستاره داره به یکی نگاه میکنه گفتم ستاره گفت بله بله گفتم چی سد گفت هیچی
که یهو
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)