16 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝐸𝓋𝒾𝓃 انتشار: 7 ماه پیش 6 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
دوستان! شرحِ پریشانیِ من، گوش کنید داستانِ غمِ پنهانیِ من، گوش کنید قصهٔ بیسر و سامانیِ من، گوش کنید گفتوگویِ من و حیرانیِ من، گوش کنید وحشی بافقی :)
گرچه دوری میکنم بی صبر و آرامم هنوز مینمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز باورش می آید از من دعوی وارستگی خود نمیداند که چون آورده در دامم هنوز اول عشق و مرا صد نقش و حیرت در ضمیر این خود آغازست تا خود چیست انجامم هنوز من به صد لطف از تو ناخرسند و محروم این زمان
از لبت آورده صد دشنام پیغامم هنوز صبح و شام از پی دوانم روز تا شب منتظر همرهی با او میسر نیست یک گامم هنوز من سراپا گوش کاینک میگشاید لب به عذر او خود اکنون رنجه میدارد به دشنامم هنوز "وحشی" این پیمانه نستانی که زهر قاتل است باورت گر نیست دردی هست در جانم هنوز
درود دوستان . امروز میخوابم در رابطه یا وحشی بافقی تحقیق کنیم . فردی که شاعر این شعر های زیبا هست .
كمالالدین بافقی متخلص به وحشی از شعرای زبردست قرن دهم است که توانسته غم درون دلش را در اشعار خود هویدا کند. وی در اواسط نیمهٔ اول قرن دهم در بافق به دنیا آمد و تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش طی کرد.
در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهرستان بافق استان یزد متولد شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در همین شهر گذراند و سپس در کنار برادرش «مرادی بافقی» و اساتیدی مثل «شرفالدین علی بافقی» علم ادب را یاد گرفت و پس از آن مدتی به کاشان رفت.
و اما چرا این لقب و اسم را برای خود برگزید ؟
وحشی بافقی بهدلیل انزواطلبی که داشت، این تخلص را برای خود انتخاب کرد. وحشی در گذشته بهمعنای «گوشهگیر» بوده است و با مفهوم امروزی آن کاملا تفاوت دارد. وحشی را فردی میدانند که نوعی زندگی دور از جمع را انتخاب کرده تا امور مادی فریبش ندهند.
او در خانوادهای متوسط بزرگ شد. پدرش کشاورزی میکرد و برادر بزرگش مرادی وحشی، اهل شعر و ادب بود و گاهی وحشی بافقی را با خود به محافل ادبی میبرد.
وحشی پس از آن که دستی بر ادبیات پیدا کرد به کاشان مهاجرت میکند و در آن جا مکتبدار میشود. او پس از مدتی به زادگاهش یزد برمیگردد و به سرودن شعر در ستایش فرومانروایان آن زمان میپردازد. تنها منبع درآمد بافقی در شهر یزد سرودن شعر در وصف بزرگان آن زمان بود.
در توصیف ویژگیهای بارز اخلاقی وحشی بافقی میتوان به روحیات لطیف، انزواطلبی، پاکبازی و وارسته بودن او اشاره کرد. بهرغم اینکه شاعران بسیاری آن زمان برای بهرهمندی از امکانات گوناگون موجود در دربار گورکانی هند و فرمانروایان آن جا به این کشور سفر میکردند، او هیچوقت از ایران خارج نشد و در طول عمر خود تنها از بافق چند بار به کاشان مهاجرت کرده بود.
ز شاعران بزرگ سده دهم است که آوازه اشعار او تا سرزمین پهناور هند نیز رسیده است
. او در زمان پادشاهان صفوی همچون شاه طهماسب صفوی، شاه اسماعیل ثانی و شاه محمد خدابنده زندگی میکرد. وحشی در برخی اشعارش شاه طهماسب را بهخاطر فضیلتهای اخلاقیش ستوده است.
حامی اصلی او «میر میران» حاکم وقت یزد بوده است. او همچنین قصیدهای طولانی در وصف شاه طهماسب نیز سروده است.
یکی از بهترین نمونههای اشعار عاشقانه فارسی را در آثار وحشی بافقی باید جستوجو کنید. او نهایت دلدادگی و دلباختگی نسبت به معشوق را با بیانی زیبا در اشعارش ابراز میکند. او در غزلهایش روایتهای اتفاق افتاده بین خود و معشوقش را با ظرافت هرچه تمامتر بیان میکند.همچنین در اشعار او کمتر واژهها و ترکیبهای عربی پیدا میکنید. این در حالی است که در آن زمان بین شاعران مرسوم بود تا از کلمههای دشوار و عربی در اشعارشان بهره بگیرند. سادگی اشعار بافقی باعث شده است تا او بتواند نظر عموم مردم را جلب کند.
مضمون اشعار او بیشتر عشقهای بیسرانجام، گله و شکایت از مشکلات زندگی است. کتاب «کلیات وحشی» او حدود ۹ هزار بیت دارد که اشعار آن علاوه بر غرل در قالبهای دیگری نیز سروده شدهاند. وحشی منظومهای به نام «ناظر و منظور» دارد که ۱,۵۶۱ بیت دارد. از دیگر آثار مهم وحشی میتوان به مثنوی خسرو و شیرین، دیوان اشعار وحشی بافقی شامل ۹,۰۷۶ بیت در قالبهای غزل، قطعه، قصیده، رباعی، ترکیببند، ترجیعبند، مخمس و مثنوی اشاره کرد.
آثار باقیماندهٔ وی عبارتند از دیوان اشعار، مثنوی خلد برین، مثنوی ناظر و منظور و مثنوی فرهاد و شیرین که این آخری به علت فوت وی ناتمام ماند و قرنها پس از او وصال شیرازی آن را به اتمام رساند.
وصيت نامه ي وحشي بافقي
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد
مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد
بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ
جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد
روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد
روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت
وحشی بافقی در سال ۹۹۱ هجری قمری در سن ۵۲ سالگی درگذشت و در محلهای معروف به کوچه آروک (اهرٌک) که در آن جا زندگی میکرد دفن شد. مقبره او سنگی مرمرین داشت که روی آن یکی از اشعار غمگینش نوشته شده بود.
اولین آرامگاه وحشی بافقی در زمان آخرین پادشاه سلسله صفوی توسط فردی بنام محمد علی بیگ ناظر ساخته شد. سپس «شمس الدین محمد بافقی» روی آن گنبدی میسازد و تا سال ۱۰۸۲ قمری این بنا سالم بوده است. رضا خان اختلافهای گستردهای با خوانین بختیاری داشت.حاکم آن زمان شهر یزد «مدبر نوری» برای نشان دادن خوش خدمتی خود به رضا خان در سال ۱۳۱۲ این بنا را تخریب میکند. او حتی سنگ قبر وحشی بافقی را میفروشد؛ اما یاد و خاطره این شاعر هرگز از بین نمیرود و بنایی یادبود در مرحله پیر و برج بوستان وحشی بافقی ساخته میشود که کار مرمت آن در سال ۱۳۵۸ به پایان میرسد
و اما چند تا از اشعاراین شاعر بزرگ
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را…به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل…به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم…که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری…شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری…نمیبایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل…کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را
فریاد که سوز دل عیان نتوان کرد با کس سخن از داغ نهان نتوان کرد
اینها که من از جفای هجران دیدم یک شمه به صد سال بیان نتوان کرد
پیوستن دوستان به هم آسان است دشوار بریدن است و آخر آن است
شیرینی وصل را نمیدارم دوست از غایت تلخیی که در هجران است
گر کسب کمال میکنی میگذرد
ور فکر مجال میکنی میگذرد
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال هر نوع خیال میکنی میگذرد
میخواست فلک که تلخ کامم بکشد ناکردهٔ می طرب به جامم، بکشد
بسپرد به شحنه فراق تو مرا
تا او به عقوبت تمامم بکشد
تا بود چنین بود و چنین است جهان از حادثه دهر کرا بود امان
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت جاوید تو مانی ای سلیمان زمان
16 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
چه جالب بود🤩
ممنون بابت اطلاعات مفیدت👏🏻
عالی بود ولی اسمش.. 😂
ممنونم❤
😁... ولی این وحشی ای که لقب کمال بافقی هست اون وحشی نیست که به ما آموختن و به یه معنای دیگه هست
چه جالببب