8 اسلاید صحیح/غلط توسط: *a .r .f* انتشار: 4 سال پیش 51 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از پارت 8 فک کنم خیلی زود به دستتون رسیده باشه😍😍
نامجون: خیلی خسته بودم رفتم تو ساختمون خواستم به شوگا زنگ بزنم که دیدم گوشیم نیست سریع برگشتم سمت ماشین شاید هنوز نرفته باشه و بتونم گوشیمو از توش بردارم اومدم بیرون ساختمون وای نه رفته بود خواستم برگردم که چشمم به همون ماینه خورد .. ولی الان ... دو نفر توش بودن !!! چشامو ریز کردم .... اون ... اون تهیونگ بود !!!! رفتم سمت ماشین ..///.
نامجون اومد پشت شیشه ماشین ... اروم گفتم از جات تکون نخور .. : ااااا سلام نامجون کی اومدی ؟ ///. : همین الان رسیدم .... چرا پیاده نمیشی ؟ این ماشن ماله تو اِ؟ ///. اره ... پام یکم گرفته الان پیاده میشم تو برو خسته به نظر میای//. : باشه .... چرا دستتو بردی زیر صندلی نکنه چیزیت شده بزا ببینم //. درو باز کرد و دستشو اورد سمت کتم تا برش داره ... دستشو گرفتم گفتم : نه نه چیزی نشده //. : پس چرا پیاده نمی شی ؟ ///. : ام.... من ///. نمیدونستم چی بگم که یه دیدم اعضا با سرو صدا دارن میان طرفمون نامجون حواسش از من پرت شد بهشون نگا کرد و گفت : یااااا این وقت شب چرا اومدین بیرون ... نکنه م*س*ت کردین ؟ با شمام ///. همین جوری که نامجون داشت می رفت سمت بچه ها منم بالاخره دستبند و باز کردم پیاده شدم رفتم طرفشون : اره..... راست میگه .... شما سه تا چرا اومدین بیرون ؟؟ ////.
پنج دقیقه قبل : جنگ کوک : بچه ها یه کاری کنین نامجون داره میره سمت ماشین !!!! ///. جیمین : دقیقا چی کار کنیم می خای داد بزنم یااااا نامجوناااا از اون ماشین دور شو؟ ///. شوگا : ایده بدی هم نیست .... بیاید بریم پایین سرو صدا کنیم انگار مثلا م*س*ت کردیم زود باشید بریم بدووو //.
تا تهیونگ پیاده شد منم از ماشین پیاده شدم شاید دوباره این طرفی بیان ...///. نامجون : برید بالا ببینم .. تهیونگ ... من انگار دو نفر تو ماشین دیدم ///. : نه دو نفر چیه من تنها بودم . : پس کی رانندگی می کرد ؟؟ تهیونگ چیو داری مخی می کنی ؟؟ جیمین : تهیونگ با دوستش اومده بود ... من ...دیدمش ... از ماشین پیاده شد .. رفت ///. : یعنی چی رفت کدوم دوستت ؟ کجا رفت ؟///. تهیونگ: رفت ساختمون روبه رویی بر می گرده ام ... گف .... مراقب ماشین باشم ....اره //. : پس حدا اقل دره ماشینو قفل کن که تا بر می گرده بلایی سر ماشین نیاد .//. : باشه تا بچه هارو میبری بالا منم درو قفل میکنم برید //. : بده من خودم قفل می کنم //. جوگ کوک : نه نامجون بزار خوده تهیونگ بره ///. شوگا : من میرم بدید من ///. : لازم نکرده جایی برید .. خودم میرم تهیونگ حواست بهشون باشه ..//. نامجون رفت طرف ماشین جونگ کوک رفت پیش تهیونگ گفت : ادلهاید کجاس هنوز تو ماشینه ؟؟ ///. : اره فکرکنم //. کوکی داشت همینجوری تهیونگو نگاه می کرد که نامجون برگشت گفت : بریم تو زود باشید ///. همه با تعجب به هم نگاه کردیم پس اون کجا رفت ؟ که شوگا اروم گفت :وای بچه ها رفت تو ساختمون !!!!
پشت ماشن نشسته بودم ... نامجون دقیقا داشت می اومد طرفم !!! راه دیگه ای نداشتم به جز اینکه برم تو ساختمون!!! خودمو پشت یه درخت تزئینی قایم کردم فهمیدم تو اون همه سال کار اموزی هیچی یاد نگرفتم!!!!!!تو همین فکرا بودم که دیدم همشون اومدن تو ساختمون یواشکی نگاه کردم.... جونگ کوک همش این طرف اون طرف نگاه می کرد فکنم دنبال من بود..صداشونو میشندم.....: نامجون : ولی من مطمعنم دو نفر تو ماشین دیدم !! /// جیمین : نه اشتباه می کنی نامجون امشب خسته شدی!! //. پشت درخت یه نفس عمیق کشیدم بالاخره قراره امشب تموم بشه .... هنوز یه ثانیه از این حرفم نگذشته بود که دستبندم که به گوش وارم گیر کرده بود و اویزون بود و با هزار زحمت نتونسته بودم درش بیارم افتاد روی زمین بلند ترین صدایی که یه دستبند میتونست بده رو داد!!!! .... //. نامجون : صدای چی بود ؟؟؟؟من مطمعنم نفر اینجاست ..//. سریع اومد طرفم نفسمو حبس کرده بودم که یهو صدای موسیقی از بلند گو هابلند شد !! //. : یاااااا بچه ها می دونید ساعت چنده ؟؟؟ کی این کارو کرد؟ نکنه جی هوپ ....واااای زود باشید برید بالا زود باشید !! ///. همین طوری که داشت حرف می زد از درخت دور شد همون لحظه جونگ کوک رو دیدم که از پشت بلند گو ها اومد بیرون هوفف پس کاره اون بود ...///.
سریع طرف ماشینم یه نفس عمیق کشیدم .....خیلی خستم ...هنوز تو همین فکر بودم که یهو جونگ کوک درو باز کردو نشست : خب ... امروزت با تهیونگ چطور بود خوش گذشت؟؟ //. هنوز داشتم با تعجب نگاش می کردم و گفتم : ...ام ...اره ... یعنی نه... چی دارم می گم .//.
از حرفش خندم گرفت ولی یه پوز خند بهش تحویل دادم و گفتم : شوگا و جیمین و تهیونگ الان از همه چی خبر دارن خانم راسل !!!! ظاهرا یه نفر موقع شاهکاره امشب ازمون فیلم گرفته !!!!/// . : چی ... وای نه ... لابد تحدیدم کرده نه؟... اشکال نداره ... فیلمو برام بفرست می تونم پیداش کنم ///. : اوووو واقعا { پایین نگاه کردم دوباره خندیدم سرمو بالا اوردم و گفتم : چه د*و*س*ت دختر خفنی دارم و نمیدونستم !!!در هر صورت بچه ها به کمپانی گزارش میدن قراره همه فهمن تو ماله منی !!!//. : جونگ کوک !!!! من خودم سرمایه گزار اونجام اونا از روابط من تو این جور کارا خبر دارن !!!!! شما فقط به گمپانی بگید تحدید شدید .. بعد منم به رئیس کپانی میگم اینو به عهده ی من بزاره در نتیجه کسی متوجه نمیشه !! از حرفش جا خوردم یکم نگاش کردم . گفتم : یعنی انقد دل نمی خاد کسی بفهمه ؟؟؟ با اینکه تهیونگ بگه دوست پسرته مشکلی نداری نه ؟؟//. : این چه حرفیه که میزنی فقط ... فقط ... دلم نمی خاد .. بلایی سرت بیاد ... چرا ناراحت شدی ؟!!!//. همینطوری داشت نگاهم می کرد ...منم یه لبخند بهش زدم وگفتم : نه ناراحت نشدم ... فردا بهت زنگ می زنم.... شب بخیر .///. : باشه ... شب بخیر کوکی
هنوزتو کمپانی داشتم به خاطر این فیلم این طرف اون طرف می رفتم فکنم رئیسشون خیلی بهم اعتماد داره .....بدون اینکه فیلمو ببینه پیگیریش رو به عهده ی من گزاشت فلش رو با استفا نامه امروز تحویل دادم .... الان تنها نگرانیم جونگ کوکه .... این یه هفتس ...چطوری می تونم بهش بگم ....هوا ابری بود .. همینطوری داشتم برا خودم قدم میزدم که ک.کی بهم زنگ زد ...: الو ؟ //. تنهایی قدم می زنی ؟ //. چشامو بستم حالم بد بود صدام رو صاف کردم : تو کجایی؟ //. : پشت سرت ولی برنگرد.... مگه نگفتم بر نگرد !!///. : باشه ببخشید //. نفسشو با صدا داد بیرون خندم گرفت بود باورم نمیشد فقط با دو کلمه تونست حالمو بهتر کنه... : حالا می خای همنطوری پشت سرم بیای ؟ //. : اره {نیشخند زد } توقع نداری که بیام کنارت دستتو بگیرم و باهم قدم بزنیم ؟//. :نه نه خیلی ممنون الان هم داریم باهم حرف می زنیم هم راه می ریم ... تو ام میتونی فکر کنی کنارمی و دستمو گرفتی.... جونگ کوک؟ ///. : چیه؟ //. : چرا داری قدماتو تند می کنی ؟ ///.صدای خندش از پشت گوشیم فهمیدم گفت : چون قوه تخیلم خوب کار نمیکنه //. : چی.. وایسا یعنی واقعا .... حتی فکرشم نکن ...///. : خودت چرا داری قدماتو تند می کنی ؟ میدونی که میتونم بهت برسم ...// : وای خواهش می کنم ... تو خیابون پره ادمه ....//. : ولی من ماسک دارم.... هی دارم بهت میگم ندووو//. : چی تو فکرته ؟ ندووام تا بهم برسی اون وقت یه دردسر جدید ... کوکی خواهش می کنم ندووو همه دارن نگاه می کنن !!!!!! ///. : واووو تو بهم گفتی کوکی ؟ باورم نمیشه ... اگه همین الان واینستی ..خودمو بهت می رسونم 5 دقیقه بغلت می کنم//.
: شوخی می کنی دیگه؟ /// : کاملا جِدیم .....//. : باشه ... ولی توام دیگه ندووو . این عجیب ترین قدم زدنیه که تا حالا..//. سرعتشو کم کرد تقریبا وایستاده بود هنوز حرفش تموم نشده بود که از پشت بغلش کردم //.. {قدمامو اروم تر کردم داشتم هنوز حرفمو تموم نکرده بودم که یهو بغلم کرد ... شوکه شده بودم ... برگشتم طرفش ... بهش لبخند زدم محکم بغلش کردم ...سرشو نزدیک گوشم اورد و گفت : میشه چند دقیقه اینجوری باشیم ... //. : اره .. خیلی دوست دارم ...میدونستی ؟///. : اوهوم منم همینطور ....
اینم از پارت 8 ممنون که تا اینجای داستان بودید تو کامنتا نظرتونو بگید 😍😍 راستی اینجا کسیو اکسو ال نداریم ؟؟ خیلی دوست دارم چند تا تست از اونا بایسه قشنگم سهون بزارم 😍😍
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
عالی بود
به داستان منم سر بزن
عالییی بود
اگه میشه به تست منم سر بزن ممنون💖
عالی بود خسته نباشی
پارت بعدی رو بزار
عالی بود
فقط ای کاش وقتی کسی حرف میزنه اسمشو بنویسی مثلا
کوک:
من بغضی وقتا قاطی میکنم😁😘😘😘😘
پرفکت بود عالیییییی دیگه چی میتونم بگم😶💜
عالی بود مث همیشه😚😚اممم راسی من اکسوال هم هسم😃
عالی بود :/
به داستان منم سر بزن :/
اولین نفر که انجام دادم اولین نظر
عالی مثل همیشه