
همه در جستجوی وارث اصلی اسلایترین هستند و شایعاتی در هاگوارتز پخش شده است، هاگوارتز دچار گرفتاری است

(فردا) از زبان ماریا:تو سالن عمومی اسلیترین بودم و داشتم با جنا راجب کلاس معجون حرف میزدم دراکو و کراب و گویلم بودم همراه لیبرتی،کلی و ویولتم نشسته بودن،دراکو:بابام گفته... امیدوارم امسالم این اتفاق بیوفته و واسه ی گرنجر بیوفته)کراب و گویلم یه رفتار های عجیبی داشتن، کلی:دراکو تو داری زیاده روی میکنی،مگه هرمیون با تو چیکار کرده؟؟)دراکو:تو چرا هی از اون ماگلزاده حمایت میکنی؟)کلی:به تو ربطی نداره،میدونی چیه هرچی بیشتر میگذره بیشتر شبیه پدرت میشی!*کلی متوجه حرفش میشه* ب....ببخشید دراکو...منظورم...)دراکو: تو اصلا اسلیترینی هستی؟؟ آخه اصلا شبیه اسلیترینیا نیستی!)لیبرتی:بسه دراکو!😬)*همه ساکت میشن* ویولت:حوصلمو سر بردین دیگه خسته شدم*و میره*) منم گفتم:لیبرتی؟خوبی؟)لیبرتی: خوبم😅)گفتم:چه دادی زدیا😂)*و از سالن بیرون رفتم*حالم خوب نبود سرم بدجوری درد میکرد یهو کنترلم دست خودم نبود انگار یکی دیگه تو جسمم بود

همینجوری داشتم با همین حالم راه میرفتم که دیگه کاملا اختیارمو از دست دادم دیگه دست خودم نبود حالم بد بود تنها چیزی که دست خودم بود زبونم بود، با هر نیرویی که داشتم داد زدم: کمکک)و چون نزدیک سالن عمومی اسلیترین بودم دوتا دختر اسلیترینی اومدن،اولی پوست خیلی سفید و موهای موج دار مشکی و چشمای مشکی داشت و دومی موهای موج دار سفید و چشمان آبی داشت،دختر مو مشکی:تو کی هستی؟چی شده؟)با ناتوانی گفتم:کمکم کنید اختیارم دست خودم نیست)دختر مو سفید:دارلین!سریع ببرش پیش مادام پافری)دختر مو مشکی که انگار اسمش دارلین بود:تو چقدر زود باوری دارلا!احتمالا سرکاریه)*و رفتن*اصلا حالم خوب نبود چه دخترای رو مخی(پ ن:ناراحت نشید این داستان از زبان ماریاعه)بین اسلیترینیا هم لیبرتی،کلی و دراکو از سرمم زیاده البته آدری و متیوعم بدک نیستن،سالن ریونکلا خیلی دوره ولی سالن گریفیندور نزدیکه، *خودشو جوری که داشت با خاک یکسان میشد به سالن گریفیندور رسوند*اصلا حالم خوب نبود، اما یه نفرو دیدم که آشنا بود با صدای آروم گفتم:لور!لورر!)(چند دقیقه بعد درمانگاه هاگوارتز)مادام پافری:اوه!تو چقدر حالت بده!)جوری که تازه فهمیدم چخبره متوجه حضور:کلی،آتریسا،لوروویا و رزالین بالای سرم شدم،آتریسا:تو چقدر جدیدا حالت بد میشه!مطمئنی که خوبی؟)رزالین با خنده:شاید حالا که تو هاگوارتز میمونیم اتاق معجون سازی بهت نساخت؟)

گفتم:اونو که از بوی معجونا حالت تهوه میگیرم ولی این نوعش جدیده)یهو آستوریا با حال پریشون میادو میگه:مِری... هارلی...هارلی😢)گفتم:چی شده آستوریا؟)آستوریا:هارلی دورگه بود خب؟)گفتم:نکنه...)آستوریا:آره کاملا درست فهمیدی)رزالین:چیی! صبر کن من....من باید برم پیش هری و رون، کلی! تو هم بیا واسه ی...خودت میدونی)*کلی و رزالین رفتن*مادام پافری:اوه دختر عزیزم،نمیدونی چیو فهمیدم!تو...تو یکی سعی کرده تورو تحت تاثیر تلسم فرمان قرار بده) از روی تخت بلند شدم، مادام پافری:کجا داری میری؟احتمالش زیاده که دوباره برات پیش بیاد) گفتم:مهم نیست)و از خوابگاه(آتریسا و کلی همراشن)خارج شدم، آتریسا:لور، مری،من میرم کتابخونه باید راجب باسیلیس تحقیق کنم)لوروویا:نه!آتریسا اگه بهت حمله کنه چی؟)آتریسا:فکر همجاشو کردم*یه آینه از توی جیب رداش درمیاره*ماریا:خیلی خب!برو ولی زود برگرد خوابگاه خیلی خطرناکه)آتریسا:اوکی)*آتریسا رفت* لوروویا:منم خیلی گشنمه میرم غذاخوری)ماریا:منم با هارل...منظورم لورا بود، با لورا میرم خوابگاه)*لوروویاهم رفت*تنها داشتم قدم میزدم کاش هارلی اینجا بود...(خوابگاه ریونکلا)لورا:بیخودی ناراحتی مِری هارلی وقتی معجون آماده بشه برمیگرده)ماریا:میدونم ولی بیشتر دلم واسش تنگ شده)*آستوریا وارد خوابگاه شد*آستوریا: ماریا! کلاه گروهبندی بهت راجب اینکه بیوفتی اسلیترین چیزی نگفت؟)

گفتم:نه! همه میدونن رگ واسم مهم نیست، و هارلی، بهترین دوستم که خیلی دلم براش تنگ شدی دورگس یا لوروویا اونم دورگس، آتریسا،اما،هرمیون اینا که دیگه ماگلزادن!) آستوریا:آمم ما اینو میدونیم ولی شایعه شده یا تو و یا هری نواده ی اسلیترینین)گفتم:اگه نواده ی اسلیترین بودم بنظرت آتریسا رو نجات میدادم؟؟) آستوریا:نه اما تمام دورگه و ماگلزاده های اطرافت دارن خشک میشن الانم این اتفاق برای آتیسا و هارلی افتاد) لورا:بی خیال آستوریا هممون میدونیم که کسایی که اینو میگن حرف مفت میزنن) *آستوریا دراز میکشه* و میگه:آره)(فردا) امروز وقتی بیدار شدم برعکس همیشه هیشکی تو خوابگاه نبود، منم رفتم سراغ سرسرا و دیدم لورا و آستوریا نشستن و دامبلدورم داره سخنرانی میکنه: و تشکر میکنم از خانم پومانا اسپارت برای ساخت معجون مهرگیاه و درمان تمام عزیزانی که خشک شدند و از دانش آموزانمون:خانم و آقای پاتر،خانم ریدل،خانم پاتر،آقای ویزلی و جام گروه میرسه به ریونکلا بعد گریفیندور بعد اسلیترین بعد هافلپاف) یهو دیدم هارلی و بقیه دارن به سمتمون میان، هارلی:مری!آستو!لوا!) ماریا:خیلی دلم واست تنگ شده بودد) هارلی:منمم راستی چی شد کی تالار اسرارو پیدا کرد؟) *ماریا به هری،رون،رزالین،کلی نگاهی کرد*:اونا)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
راستی ۵۰ یا ۶۰ تا بازدید هم بازدید زدم
اوک
الان با اون یکی اکانتم هم برم لایک کنممم
آفرین بدوو
دیر دویدم
سلام. من نامیام. نویسنده تازه کاری نیستم اما پاترهدم و به خاطر علاقم اولین رما نم که اسمش اجباره و در مورد هری پاتره رو منتشر کردم اما بازدیدهای کمی خورده داستانش از این قراره که جینی به زور همسر دراکو میشه و در نتیجه هری باید راهی برای به دست آوردن جینی پیدا کنه اگه از موضوعش خوشت اومده لطفا بهش سر بزن
با اون یکی اکانتم هم لایک کردم(:
اوکیه
مثل همیشه فوقولعاده بود😃✨❤️
۸۰ بازدید زدم پررنگمان کن ای تینا
اوکی
با دوتا اکانتم لایک کردم و ۶۰تا بازدید زدم ... پررنگ میشم یا نه ؟
کلا پررنگی تو هر پارت یه نقشی داری
الان بادوتا اکانت دیگم هم لایک میکنم
نام کاراکتر؟
هانا لوپین
عه هانایی
پررنگت میکنم حتما
فرح بخش و زیبا:)
عالللللللییییی بوووووددددددد