
سال تحصیلی شروع شده و ماریا که حالا در ترم دوم است با مشکلات جدیدی مواجه شده

ز زبان دراکو: تو سالن عمومی اسلیترین با آدر(مخفف آدری) و ویول(مخفف ویولت) و لیبر(مخفف لیبرتی)نشسته بودیم، دراکو: لیبرتی اون کتاب لعنتیو ول کن دیگه دختر جون) لیبرتی امسال سال جدیده حتمی درسا سخت تر میشن اونهمه به درخواست تیم کوییدیچ برای مدافع شدن نه نگفتم که امتحانارو بیوفتم) آدری(عکسش رو اسلایده):تو همیشه سرت بینهایت تو کتاب بود) ویولت:خستم کردید دیگه😐سال اول که کلا داشتین دعوا میکردین الانم که...) دراکو:اوخخخ یادم رفت باید واسه تمرین کوییدیچ بریم) از زبان هارلی:تازه کلاس گیاهشناسی تموم شد، ماریا بشدت دپرسه اصلا مثل سابق نیست بدجوری رفته تو خودش میخواستم برم پیشش که لورا رو دیدم، لورا:هارلی!تو مگه نباید تو زمین کوییدیچ باشی؟ باید با گریفیندور تمرین کنیدا) گفتم:چرا؟) لورا:مگه نمیدونی.؟ مسابقه کوییدیچ اسلیترین باهامون نزدیکه) *لورا رفت* وای نه من که لباس تیم همرام نیستتت اشکال نداره میگردم خوابگاه، سریع به سمت عقاب برنزی رفتم و دیدم ماریا پشت در عقابه، هارلی:ماریا چی شده؟) ماریا:میخوام ردامو وردارم ولی معماشو نمیفهمم) هارلی:معماش چیه؟) ماریا: اگر به من غذا دهید قوی و اگر به من آب دهید ضعیف میشوم من چی هستم؟) هارلی:آتش...جواب آتشهه) و عقاب برنزی کنار رفتو ما وارد شدیم

جفتمون سریع به خوابگاهامون رفتیمردا هامونو پوشیدیم وقتی از خوابگاه خارج شدیم در راه پله قفل بود، ماریا:مگه کلید دست تو نیسسسست.؟؟) گفتم:نههه!) هردومون در حال زجه زدن بودیم که یه شبح خاکستری شبیه یک دختر بهمون نزدیک شد، شبح دختر:سلام،من بانوی خاکستریم شبح قلعه ی ریونکلا چی شده؟؟) هارلی:جون هرکی دوس داری کمکمون کننن ما اینجا گیر کردیمممو البته مسابقه ی کوییدیچ داریممم) بانوی خاکستری:کوییدیچ؟با چه گروهی؟) ماریا: گریفیندور) بانوی خاکستری: بهتون کمک میکنم کلیدو پیدا کنید،) *بعد دو یا سه ساعت گشتن کل سالن و خوابگاه* ماریا:مگه کلید پا دراورده بره؟؟) بانوی خاکستری:مطمئنی کسی کلیدو برنداشته؟) ماریا:از هیچی مطمئن نیستیم بجز اینکه از تیم اخراج میشیم😐) (چند دقیقه یه بعد) هارلی:ماریااااااا ، بانوی خاکسترییییییی کلیدو پیدا کردم،تو کیف ارشدمون یعنی مون لوپین بود) ماریا سریع درو باز میکنه و معمای عقابم جواب میده و در نهایت(زمین کوییدیچ) ماریا:هی زمان تمرین ما و گریفیندور تمومه؟) دراکو:اوهوم آره) (پ ن :عکس آتریسا رو اینجا گذاشتم فعلا)

از زبان رزالین(اتاق پروفسور لاکهات):داشتم با هری نامه های طرفدارای پروفسورو جواب میدادیم برای طی کردن جریمه😐 که یهو هری یه صدایی میشنوه که منم میشنوم صدا میگفت: بیا،بیااا،بیاااا) هری:پروفسور شما هم میشنوین؟) لاکهات:چیو؟) رزالین:صدایی که میادو) لاکهات:اوه انگار دیوانه شدید*ساعتو نگاه میکنه* البته حقم دارین خیلی دیر وقته،وقتی خوش میگذره آدم متوجه نمیشه😂میتونید برید)*رزالین و هری از اتاق خارج شدن* هنوز اون صدا میومد راجب خون(پ ن :صدا به علوم تجربی علاقه داره😂) میگفت ما هم سرعتمونو بیشتر کردیم تا به هرمیونو رون رسیدیم یکم که جلو رفتیم دیدیم گربه فیلچ خشک شده و یه نوشته رو دیواره:در تالار اسرار باز شده) تا نوشته رو خوندیم فیلچ از راه رسیدو حسابی داد و بیداد کردو دامبلدور و بقیه ی اساتید و دانش آموزا اومدن تا جایی که دامبلدور گفت:همه برن خوابگاهاشون بجز شما چهارتا) از زبان ویولت: نشستم تو خوابگاه بقیه هنوز نیومدن داخل بودم و روی دستم دراز کشیده بودم(روی صندلی میز) که دست گرمی رو روی شونم احساس کردم گفتم: پا..پان... پانسی؟) گفت:پانسی نیستم دراکوعم،نگرانت بودم خیلی جدیدا تو خودتی ویول) (پ ن : عکس دارلا رو اینجا گذاشتم فعلا)

گفتم:نه چیزی نیست قضیه ی تالار اسرار رو از قبل میدونستم واسه همین برام عجیب بود، تو کتاب"تاریخچه ی هاگوارتز به زبان ساده"( پ ن :به زبان ساده رو از خودم دراوردم) خوندمش) دراکو:آها) (فردا کلاس ورد با خانم مک گونگال) از زبان ماریا(بلاخره عکس ماریا،رو اسلایده):از خواب بیدار شدم امروز با اسلیترین و گریفیندور ورد های جادویی داریم، ردامو پوشیدمو همراه لورا،هارلی و آستوریا به کلاس رفتیم، کلاس خیلی همهمه بود مک گونگال یکم درس داد بعد هرمیون پرسید:تالار اسرار چیه؟) مک گونگالم داستان تالار اسرارو تعریف میکنه و کلا کلاس تموم میشه، هری،رون،هرمیون،رزالین،کلی و لوروویا هم یه کارهایی میکنن یه کارای مخفی(مسابقه ی کوییدیچ گروه های گریفیندور و ریونکلا) ارشدمون یعنی مون کلا داشت بهمون امیدواری میداد خب نقشا که مون دروازه بانمونه مدافعامون چو و لوران مهاجم هارلی و منم جستجوگرم خب رفتیم که شروع کنیم، وقتی سوار جارو شدم خیلی احساس خوبی داشت من عاشق کوییدیچمم( چند دقیقه بعد وقتی بازی تمام شد) بازی تموم شدو گریفیندور برد همش تقصیر من بود توپ طلاییو نگرفتم و البته تقصیر هارلیم بود چون عین خلال دندون یجا سیخ وایستاده بود و کاری نمیکرد (پ ن :لطفا بزارید من تو داستان پیش برم دیگههه آخه ممکنه الان وقتش نباشه بیاین تو داستان یا اینکه عکستونو بزارم لطفا صبور باشید و پارت بعد عکس اوناییو که عکسشونو نزاشتمو میزارم(احتمالا))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عکس ماریا رو اشتباه گذاشتممم
آقا من یه اکانت دارم و دیر فهمیدم داستانو نوشتی برای همین فقط میتونم یه بار لایک کنم
البته تا الان کلا یه بار اسم شخصیتم اومده
آقا من یه اکانت دارم و دیر فهمیدم داستانو نوشتی برای همین فقط میتونم یه بار لایک کنم
البته تا الان کلا یه بار اسم شخصیتم اومده
من باید پررنگ بشم اینهمه بازدید میزنم
تو اینا چرا بازدید میزنیییی
برو پارت پنج واسه اینا بازدید نزننن
یه سوال بپرسم ؟
چرا کلید دست مون لوپین بود ؟
پارت های بعدی معلوم میشه
ولی فعلا فک کن که چون ارشد بود😅(ولی قضیه این نیست یه راهنمایی:طلسم فرمان)
ییییاااا خخخخددداااا
راهنمایی هم نبودا
کامل گفتی 😆😆😆
منتشر شه باز خودت میبینی😂😐
بازم وایییییی
چرا همش دوباره میخونم؟😅
😂
دوتا پارت نوشتم گشادیم میشه بذارم
و یچیزی کاراکترت هارلیه دیگه؟
😂😂😂
آره خودشه(:
خیلی قراره مهم بشه
عالی بود
خیلی قشنگ بود
ببین نه من اکانتای مختلف دارم که بخوام لایک کنم و نه حوصله و وقت بازدید زدن
پس بیا من بجای اینکه لایک بازدید بزنم برات پایین تستای مختلف تبلیغ کنم و تو هم نسبت به تبلیغات حضورم و بیشتر کن
نظرت؟
اوکی
عالییی با دوتا اکانتم لایک کردم و ۱۵ تا بازدید زدم
هر بار پارت میدی میرم از اول میخوانم
نمد چرا
چون میخوای یادت بیاد چی شده😂
یاحححححح یاححححح
با اون یکی اکم هم لایک کردم♡
عاااالییی بودددد
فقط اونجا که ماریا میگه هارلی عین خلال دندون سیخ وایسه بود🤣🤣🤣
فقط ذهنم درگیر شده چرا کلید تو جیب لوپین بود🤔🤔
پارت بعدی معلوم میشه
ولی فعلا فک کن که چون ارشد بود😅(ولی قضیه این نیست یه راهنمایی:طلسم فرمان)
😂
عاوووو😃😃😃😃