اهم اهم مغزم دچار منحرفی گشته:/خب بلاخرع این رمان تموم شد روزی ی پارت میزارم ک سریع تر لود شع:)گایز ایدی لایکیم هم میزارم ته داستان اونجا سریع تر میزارم اونجا پارت های ۵و۶و۷و۸ رو گذاشتم دوس داشتید فالو هم کنید:)
روز از نو روزی از نو بیدار شدم بعد دانشگاه ، کار ، کار ، خواب
چند روزی همینجور گذشت که دوباره یونگیو دیدم ......تو کافه
....نامجون نبود ینی نمیدونه اینجاس
به یونا گفتم که بره منو رو بده بهش ، یونا هم که از همه چیز خبر داشت
منو رو برد و بهش داد
" بفرمایید"
" بگو ا/ت بیاد بده بهم"
" " ا/ت سرش شلوغه بگید چی میل دارید"
" میخام به اون بگم چی میخام"
" اقای محترم گفتم سرشون شلوغه اگه نمیخایید بفرمایید"
" پس رئیستو صدا کن"
" اقای محترم.."
حرفشو قطع کرد و با صدای نسبتا بلندی گفت
"زووود "
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
خیلی قشنگ بود نمی دونم چرا توی هر رمانی که از یونگی خوندم رغیب عشقی زیاد داره اخه چرا 💔😟😐
آگوست دی اعظم🌝🤴🏼😂
عالی بود🥺🍫
خیلی خوب بود واقعا 💜💖
دلم برای شوگولات سوخت🥺
اوخی
آخ جووووووننن اومدددد عالییییی بود پرفکتتت
بوس بهت فرزندم