از اونجایی که شما اصلا اون تستمو حمایت نکردید و نگفتید اسم و سن و جاش کجا باشه پس تصمیم گرفتم خودم انتخاب کنم و اسمشون شد لونا و لیا و سن ۱۲ و ۷ و محل و جایی که هستن نصف سال و شهر و نصف دیگه روستا
از زبان لونا( امروز روز عید هست و من از مامان بزرگم عیدی یه دفترچه یادداشت و خاطرات گرفتم خب مامان جونم گفت که واسه هرروز ۴ صفحه میتونی بنویسی پس با یه حساب کتاب کوچولو ۳۶۵ روز سال× ۴ صفحه =۱۴۶۰ صفحه واقعا عالیه خب امروز ۱ فروردین هست و من خیلی خوشحالم و الان داریم میریم خونه دایی کوچیکم بعد هم دایی وسط و بعد دایی بزرگه امروز نوبت دایی اولیمه خب چه لباسی بپوشم؟ آهان این لباسم و که سفیده و طرح خورشید داره عاشقشم وای بازم لیا شروع کردش که چی بپوشه انگار جز این دوتا لباس لباس دیگه ای واسه عید دیدنی داره! واقعا لیا اعصاب خورد کنه خواهر کوچیکمه بازم داره غر میزنه عین پیرزن های ۱۰۰ ساله و ۹۰ ساله اون خیلی غرغرو هست خب من که آماده شدم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم بریم خونه دایی
بعد ۱ ساعت رسیدیم ولی طبق معمول نمیدونیم پلاکشون چنده مامانم ۱۰ دقیقه یه ربع مونده بود برسیم به داییم زنگ زد و گفت: سلام داداش خوبی میگم ما جلوی درتونیم! فقط نمیدونیم پلاک چند هستید میشه بگی اونم گفت پلاک ۱۲ مامانمم گفت آهان مرسی داداش ۱۵ دقیقه دیگه رسیدیم و داییم زنگ زد کجایین ابجی چرا نمیاین مگه نگفتین جلوی درین لیا گفت دایی دایی! ما تازه رسیدیم اون موقع وسط خیابون بودیم! بعله دیگه رفتیم بالا و زنگو زدیم و احوالپرسی " سلام زن دایی سلام دایی خوبین عیدتون مبارک ۱۰۰ سال به این سال ها" بعله شیرینی و کع آوردن میدونین که همه میخوان دوتا بردارن ولی چون مودبانه باید بشینی همون یه دونه رو برمیداری و بعضی وقتا با بالا انداختن ابرو مامانا میفهمیم نباید برداریم! من یه دونه برداشتم بابا و مامانم هم همین طور اما امان از این لیا ۲ تا برداشتی باشع چرا دوتا رو باهم میزاری دهنتو دوتا دیگه هم تو دستت آیا شیرینی ندیده ای اون لحظه ابروهامون بالا نرفت بلکه از عصبانیت پایین رفت و همه داشتیم به لیا خانم نگاه میکردیم!
مجبور شدیم ناهار بمونیم چه وضعی بود بازم آبرو ریزی ما توسط لیا اون اومد و یه بشقاب خورد ولی دو بشقابت دیگه چراا عذا ندیدی آیا؟ بله دیگه بازم ابروها پایین و نگاه به لیا خانم دردسر ساز ! بعله دیگه ولی منم نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه بشقاب دیگه خوردم!آخه دست پخت زن داییم یه چیز دیگس اونم اگه زرشک پلو باشه به به! یه خورده صحبت کردیم و لیا بازم آبروی منو برد داییم از درسام پرسید و من تا اومدم بگم ایشون گفت" دایی درس آبجی خیلی بده دو سه بار معلمشون دعواشون کرده و امتحاناش نیاز به تلاش بیشتر شده اصلا درسش یه وضعیه " آخه دختر یکی نیست بهت بگه منو برای چی ازم بد میگی خودت خیلی بدتری و منم شروع کردم از بد گفتن به لیا یعنی آب شد رفت تو زمین و موقع برگشتن شد و خداحافظی کردیم
جلوی در لیا گفت لونا لونا! میگم یه شوخی کوچولو با مامان کنیم بعد در گوشم گفت" سین گاف "گفتم واو اره بعد داد زدیم مامان سگ مامان سگ سگ اینجاس سگ بزرگ مامانم دوید رفت اونور تر گفت چی چی سَ...سَ ..سگ!! وای نههه بعد دوید رفت تو ماشین یه ساعت اینا داشتیم میخندیدیم بهش بعد تو راه یه تابلو بود نوشته بود گلستان بعد خط شکسته لیا شروع کرد به خوندن " کاجستان" گفتیم اون کاجستانه آخه دختر خوند دوباره گاستان بعد داد زد وای. ببخشید گینسات،نه نه گلستان تو راه خونه داشتیم به اون میخندیدیم و میخندیدیم و میخندیدیم خب ۴ صفحه امروزم تموم شد پس تا فردا خدانگهدار !👋👋
بچه ها جالب بود روز دومش هم بزارم؟؟ به اندازه کافی طنز بود؟ نظرتون واسم خیلی مهمه ناظر جان تورو خدا منتشر کن چیز بدی نداره که اخه مطمئن باشش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کاربر جدیدم🗿
بک میدم🗿👌
بازم بک میدم🗿👌🗿👌
بیشتر بک میدم🗿👌🗿👌🗿👌🗿👌
بیشترهم بک میدم🗿👌🗿👌🗿👌🗿👌🗿👌🗿👌🗿👌🗿👌
پین کن لطفا✔
عالییی
مرسی
روز دوم منتشر شد اگه خواستید برید بخونید
عالی بود حتما پارت ۲ بزار
راستی چجوری منتشر میکنن؟؟
ممنون حتما
فوق العاده بود اگه همینطوری ادامه بدی تا اخر عید اینجا پر از داستان میشه😁😂
آره ۳۶۵ قسمت.رو فک کنم تا آخر عید بنویسم😁😁😁
عالی بود خیلی جالب بود😂
ممنونمم🥰
😅سعی کردم یه خورده طنز باشه ولی خب زیاد طنز نشد😔🤣
نه خیلی خوب بود😂