
ماریا در سال اول هاگوارتز است و دارد بقیه را میشناسد او هنوز نمیداند دور از هاگوارتز چه اتفاقی افتاده است

یکم حرف زدیمو خلاصه شب شد(فردا) صبح با صدای میو میوی ناتاشا بیدار شدم😴همه خواب بودن ولی من دیگه خوابم نمیومد ردامو پوشیدمو کتابامم جمع کردمو چوبدستیمم برداشتمو به سمت سالن عمومی حرکت کردم نزدیکه سالن عمومی که شدم یه کوبه برنزی به شکل عقاب اونجا بود و ازم پرسید(اون چه هسته ی چوبدستیه که بر اساس ظاهر جادوگرشو انتخاب میکنه؟) تمام بدنم لرزید آخه من از کجا بدونممم؟ مگه من چوبدستی شناسمممم یهو یه نفر دم گوشم گفت:نگران نباش) بعد جلو اومدو گفت(موی پری) و سالن عمومی نمایان شد ازش پرسیدم:ممنونم،خب تو کی هستی؟) گفت:مون لوپینم) گفتم:نمیدونستم بجز منم کسی اینوقت صبح به سالن عمومی میاد) گفت:خیلی عادیه تو در گروه ریونکلاوی افرادی که داخل این گروهن باهوشن و معمولن کارای غیر عادی میکنن البته عادیه که خودم که ازت سه سال بزرگترم هم یه وقتایی تو معما های عقاب گیر میکنم خب من دیگه برم!) و رفت. وای منم باید برم، باید برم کلاس معجون با اسلیترین، و از سالن عمومی خارج شدم وقتی به داخل کلاس رفتم سریع پیش کسی که همگروهیمم نبود نشستم(کلی)(عکسش رو اسلاید) وقتی پروفسور شروع کرد با دقت گوش دادم و همچیز رو یادداشت کردم اسنیپ:خب حالا کی میدونه کاربرد پونه کوهی چیست؟) چند نفر دستشونو بالا بردن که من جزوشون نبودم(کسایی که دستشونو بالا بردن:کلی،لیبرتی،ویولت) اسنیپ:شما بگو خانم مالفوی) لیبرتی: برای التیام بخشیه پروفسور) اسنیپ:درسته دوشیزه ۱۰ امتیاز برای اسلیترین)

وقتی از کلاس بیرون اومدم وقتی کلاس معجون سازی تموم شد دیگه کلاس نداشتیم منم رفتم سراغ کتابخونه(کتابخونه) دنبال یه کتاب راجب تاریخچه ی هاگوارتز بودم خیلی وقته که میخوام راجب موسس ها تحقیق کنم داشتم کتابای بخش"تاریخ جادوگری" رو میدیدم که یه دختر ما موهای صورتی و چشم بنفش با ردای گریفیندور رو دیدم دختر داشت یه کتاب یه نام "تاریخچه ی هاگوارتز" رو میخوند بهش گفتم:ببخشید!میشه کتابی که دارید میخونیدو بهم قرض بدید؟) دختر:بیا "و کتابو به ماریا داد") گفتم:الان تو کتابخونه کمتر کسی هست تو کی هستی؟سال چندمی؟) گفت:رزالین پاترم سال اولم) گفتم:رزالین پاتررر؟؟؟ دختر برگزیدهه؟؟؟)(عکسش رو اسلایده) رزالین: آره،اوه ببین چی شد یادم رفت به برادرم گفتم برای قضیه ی سنگ جا... چیز سنگ جاروی یه سنگه که خونه رو جارو میکنه😅 برم پیشش بای بای خانم؟؟؟) ماریا: ماریا...ماریا لسترنج) رزالین:بای ماریا) خب اومدن به کتابخونه موفقیت آمیز بود هم یه دوست جدید پیدا کردم و هم کتاب مورد نظرمو گرفتم

وایییی چقدر گشنمه باید برم غذاخوری یچیز بخورم) از زبان کارینا(عکس کارینا رو اسلایده): داشتم به غذا خوری میرفتم که یهو به یه دختر(ماریا) خوردم ماریا:ببخشید حواسم نبود) کارینا:اشکال نداره) "کارینا رفت" از زبان ماریا: توی غذاخوری داشتم با چو حرف میزدم. چو: چه زود داره سال تحصیلی تموم میشه) ماریا:آره) خلاصه چو پاشد رفت با ینفر دیگه(کلی) مشغول صحبت شد منم رفتم پیش هارلی(هم اتاقیم) دیدم سر میز اسلیترینه هارلی:چطوری ماری؟) گفتم:خوبم) هارلی:(رو میکنه به دارلا،دارلین،هانا،آدری،کارینا،لیبرتی،دراکو)راستی این ماریا عه همگرهیمه و همینطور هم اتاقیم(رو میکنه به ماریا) بشین) نشستم یه دختره(آدری):سلام من آدری آدلرم) گفتم:حرفتو زیاد شنیدم البته بین اسلیترینیا افراد زیادی بجز دراکو(فکت:مادر ماریا با نارسیسا دوست صمیمیه برای همین همیشه نارسیسا و دراکو میومدن خونه ی ویولتو ماریا و ماریا و دراکو دوستای بچگی حساب میشن) و کارینا رو نمیشناسم البته با کارینا همین امروز آشنا شدم، کارینا:آره تو راه غذاخوری😂)

دراکو:خیلی تعجب کردم افتادی تو ریونکلا البته همیشه باهوش بودی) ماریا: نمیوفتادم تو اسلیترین از بچگی بحثمون سر این بود که من میگفتم ماگلزاده ها هم جادوگرن انقدر تعصبی نباش) دراکو: مطمئن بودم نمیوفتی اسلیترین تصورم برات هافلپاف بود😐) ماریا:بعدا به حسابت میرسم) دارلین: دراکو از تو بعید بود،ریونکلاویا باهوشن؟ بیشتر ساده لوحن) هارلی:دارلین حرف نزن) ماریا:هرکی که هستی لطفا دهنتو بسته نگه دار) دارلین(عکسش رو اسلایده):مثلا میخوای چیکار کنی؟؟) ماریا:ببین یه جایی اون بیرون یه درخت هست که تنها حدفش تولید اوکسیژنه که تو هدرش میدی برو اون درختو پیدا کن و ازش حسابی ازرخواهی کن برای نفس کشیدنت) دراکو:😂😐) دارلا:😂😂) هارلی:👍👍👍👍👍😂) هانا:😆) آدری:😐😂) کارینا:😂) لیبرتی:👍"لیبرتی خیلی از این حرکت ماریا خوشش اومد")
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
الان منی که برای این پستت پنجاه تا بازدید ثبت کردم چی؟اون پایین فقط خندیدم:/
عالی بود فقط کی من وارد داستان میشم؟
شخصیتت..؟
دارلا بلک
پارت بعد نه پارت بعدش یه حضور بسیار پر رنگ
باشه ممنونم
عیدت مبارک:)
بابت امتیاز تشکر فراواااان
خواهش
میشه من با ماریا دوست باشم ؟
صمیمی ؟
آره
عاااالیییی 😃😃
فقط اسلاید آخر😂😂😂
عکس شخصیت من کوووووووو؟
هس تو پارت ۳ هس
بعد میشه یه کاری کنی من بتونم با ماریا دوست صمیمی بشم👈👉
اره
با کدوم برنامه درست کردی شخصیت هارو؟
هوش مصنوعی
عالی بود
خیلی قشنگ بود
عکس شخصیتم هم خیلی قشنگ بود
تا الان ۱۲ تا بازدید زدم تا شب ۵۰ یا ۱۰۰ تا بازدید میزنم
اوکی
ممنون
💜💜💜💛💛💛❤❤❤💕💕💕