
قراره لیدی و کت بیان رو صحنه
از خواب بیدار شدم همه جا تاریک بود رفتم لب پنجره که یهو یکی رو دیدم یک دهتر با لباس سیاه که داشت میخندید یهو فریاد زد : من شاهزاده تاریکی هستم از این به بعد شما فقط در شب خواهید بود گفتم : اع واقعا تیکی خال ها روشن پریدم جلوش گفتم : با عرض تاسف من فردا برنامه دارم شاهزاده خانم و بهش حمله کردم خیلی قوی بود یک عصا داشت که ازش نور های تاریک بیرون میداد یهو همون پسر گربه ای کت نوار اوند و گفت : گربه ها عاشق شب هستن اما متاسفانه شب عادی ته شب تو _ کت نوار شوخی بسه کار داریم _ هو بانو هم که اینجاست _ کککتتت نننووااااررر _ باشه حالا حی کار کنیم _ الان میفهمم گردونه خوش شانسی چی یک سینی دسته دار آخه من با این چی کار کنم شاهزاده تاریک : تو میخوای با سینی من رو شکست بدی احمق _ اهان فهمیدم پیشی پنجه هات رو بیار بیرون _ چشم کتاکلیزم _ هی شاهزاده تاریک بیا من رو بگیر شاهزاده اومد من رو بگیره سریع دسته سینی رو فرو کردم تک عصا و داد زدم: حالا
کت نوار عصا رو پودر کرد و یک پروانه سیاه اومد بیرون آروم در یویو رو باز کردم ک شرارت رو خنثی گردم کت نوار گفت: حالا خب این ها رو چی کار کنیم ؟ _ من میدونم میراکلس لیدی باگ _ وای چه قشنگ میشه بدونم شما گی هستید ؟ _ ام نه _ یا حداقل مجرد هستی _ راستش دارم ازدواج میکنم البته با یه آدم خنگ _ چی _ ام هیجی سریع رفتم خونه به حالت عادی برگشتم آدرین کم بود این هم اضافه شد تیکی : مرینت من گرسنه ام _ ببخشید بیا کوکی بخور _ ممنون از پله ها رفتم پایین همه داشتن در مورد ابر قهرمان ها حرف میزدن خندیدم و آروم با خودم گفتم: مشهور شدما
داستم از راه میرفتم که یکی خورد بهم تعادلم از دست رفت و افتادم روی یک بنده خدایی _ وای ببخشید آقا نکاه کردم دیدم آدرینه ادامه دادم: اع تویی طوری نیست آدرین وایساد و گفت: الان من بودم طوری نیست بقیه بودن طوری بود _ بله دقیقا _ اوف راستی من و تو باید به عمارت شخصی بدیم _ چی چرا _ این رسمه تا پنج روز دیگه به اونحا میریم _ من نمیخوام _ باید بخوای در ضمن با همسر صیغه منم درست رفتار میکنی _ اع واقعا باشه توی اون پنج سال روی منم نمی بینی برو به درک
با عصبانیت رفتم تو باغ چشمم خورد به باغچه یک دختر داست اونجا گل می کاشت که رفتم پیشش : ام سلام میشه منم کمک کنم ؟ _ وای بانو شما آخه _ لطفا اسمت چیه _ من رز هستم _ عالیه منم بهت کمک میکنم _ چشم با رز همه گل ها رو کاشتیم دختر خوبی بود بهش گفتم : دوست داری با من بیای به عمارت _ چی واقعا _ اره اگه دوست داری میبرمت _ شما بهترین هستین ممنونم از رز خداحافظی کردم رفتم پیش آدرینا جون رز خدمتکار اون بود ک ازش خواستم اجازه بده آدرینا هم با خوش رویی گفت اشکالی نداره
رفتم تو اتاق و به تیکی گفتم : آدرین یک آدم احمق خنگ به درد نخور و پرو هست دلم میخواد بزنم لهش کنم . حوصله ام خدایی سر رفت آروم رفتم توی بخش محافظان قصر تا من رک دیرن همه ادا احترام کردن منم گفتم: میشه یکی تون با من مبارزه کنه _ چی اما را _ نه فقط بیا یکی اومد معلوم بود از ضعیف ترین هاس منم خیلی راحت پرتش کردم تو دیوار و گفتم: یکی دیگه اون قدر عصبی بودم که همین طور اونا رو میزدم از زبان آدرین رفتم پخش نگهبانان تا اونحا رو جک کنم که دیدم مرینت داره همه شون رو میزنه یعنی این قدر عصبی شده بود ؟ اما قیافه عصبیش یه جورایی ناز بود یه خالت خاص انگار میخواست انتفام بگیره رفتم جلو و گفتم : جه خبره؟ مرینت بدون جواب از کنارم رد شد و رفت
چالش : رفتن تو عمارت کاگامی رو ضایع کنم یا مزینت
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کاگلمیییییی
کانی رو ضایع کن عالی بود
داستان قشنگی بود پارت شیش هم زودتر بزار 💐🌹
کاگامی ضایع کن
عالی بود
کاگامی ضایع بشه
مرگ بر کاگامی البته دختر خوبیه ولی کاگامی ضایع بشه
مرگ بر گاگامی اونو ضایع میکنی
زودتر پارت بعد رو براز خواهشششششششش خواهششششششششش
چالش : کاگامممممممممی سوسسسسسسک ژاپنننننننننننی
سلام عالی بود کاگامی رو ضایع کن ممنون
چالش= کاگامی رو زایع کننننن