لیا که هنوز عصبی و شاکی بود، گفت: اونا همچین فکریو میکنن. توهم توطئه دارن.
نورا گفت: کوتاه بیا دیگه.
صدای میکروفون اومد و سرود ملی پخش شد. اخمای همه تو هم رفت.
چند دقیقه بعد صدای باز شدن دریچه اومد. تخته های مشکی از در وارد شدن و توی اتاق اومدن. میا که از همه به در نزدیک تر بود گفت: هی! اینجارو! برنامه هامون اومدن!
اونا وارد سال جدید شده بودن و طبق انتخاب ها و امتحاناشون انتخاب کلاس کرده بودن که البته برنامه سال اول برای همشون شبیه هم بود. بچه ها سریع دویدن و برنامه هاشونو برداشتن. آلیس که دنبال برنامه خودش میگشت، یکی از برنامه ها رو برداشت و گفت: سولگی! جدی جدی تو روابط اجتماعی برداشتی؟
سولگی بهت زده گفت: هویییی! برنامه من دستت چیکار میکنهههه؟ بدش ببینم.
آلیس با لبخند شیطانی گفت: خیلی خب بابا. و دادش به سولگی.
چند دقیقه بعد زنگ اعلام خواب اومد و خاموشی! موقع خواب همه داشتن به برنامه فرداشون فکر می کردن. کارایی که باید بکنن!(اسلاید بعد)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
چرا یاد مدرسه خودمون افتادم؟ ...
عوا چرا؟
ساعت ۷:۳۰تا ۱۵:۰۰عه ، درساش سختن، و با پایه های بالاتر نباید در ارتباط باشیم....
عالیهههه
ولی من تو این یکی نبودم🥲
اومممم اسمت؟
ملودی
اوه اوه ملودی جوننن تو پارت ۴ منتظرتمم😂✨
فوق العاده بود
بی صبرانه منتظر ادامش هستم..
ممنون🥲✨
اها راستی یه چی خواستم بگم
با الانپارت بعدی رو پست میکنی یا شب میام بالا سرت
منتشر نمیکننننن🥲
وگرنه من گذاشتم
فوق العاده بود
مرسییب
تت
ااا
یی
۳س