
پارت پنجم بالاخره از راه رسید.
این میشه که خودمو زود از پارک خارج میکنم به اول پارک که میرسم گیج میشم و میوفتم و نمیدونم چی شد دیگه. داستان از زبان تهیونگ: اون موقع سر میرسم و قبل این که سوهیونگ بخوره زمین اونو میگیرم. میبرمش تو ماشین و بعدم بیمارستان اونجا دکتر میاد و میگه که اون از گل حساسیت داره تهیونگ: چه گل هایی اخه اون تو خونه گل داره. دکتر: ببخشید فضولی میکنم اما شما شوهرش هستید? روال عادی داستان: تا تهیونگ میاد بگه بله من بهوش میام و خودمو به خواب میزنم. نکته* قبل سوال دکتر من بهوش میام.
بعد که تهیونگ میگه بله من: نه اون دوست پسرمه و مامان باباش ولش کردن و الان ما همخونه هستیم تهیونگ: بهوش اومدی عشقم من: جلو دکتر زشته اخه😠 دکتر: راحت باشید تهیونگ: دارم راست میگم دیگه عشقمی😊 من: خب دیگه بسه 😒 من: میتونیم بریم خونه? دکتر: بله من: ممنونم
تو ماشین تهیونگ خواست که منو ببوسه که نزاشتم اومد ازم سوال قبلی رو پرسید که تو پارک پرسید بهش جواب دادم. انقدر حواسم پرت بود که یه دفعه اومد و منو بوسید رفتیم خونه بچه ها گفتن این همه وقت کجا بودین همه چیز رو توضیح دادیم جز اون بوسیدن و کلمه عشقم.
من رفتم تو اتاقم تهیونگم اون شب دوبار وقتی رفتیم خونه مشروب خورد و خورد تا که مست شد. بعد یه دفعه فهمیدم اومد تو اتاقم و فقط تیشرتشو بیرون اورد اومد و نزاشت من تکون بخورم هر دفعه منو بوسید. چندبار گردنمو بوسید که کبود شد. کبودی پوست من هیچ وقت از بین نمیره اما رو صورتم راحت از بین میره.
بعد فرداش اون کبودی رو پوشوندم. نکته* تهیونگ تو ماشین بهم گفت که اگه بعد مست کرد و جاییم کبود شد بپوشونمش. منم از اون کبودی حرفی نزدم بعد دوباره پارتی هفت نفره داشتیم تو خونه بچه ها دوباره گفتن که منم مشروب بخورم منم خوردم بعد به سه تا که رسید مست بودم نمیدونستم دست خودم نبود بیشتر خوردم. حالم بد شد دوباره رفتیم بیمارستان.
دکتر اومد گفت که بازم تویی سوهیونگ گفتم: بله با اشاره به دکتر گفتم که نگه تهیونگ دیروز چی گفته دکترگفت باشه دکتر: باید کل بدنتونو برسی کنم که حساسیت نباشه من: با...با.. شه فقط میشه تو یه اتاق باشه چون یه چیزی هست که باید بهتون بگم.
تهیونگ: اینجا بگو خودمونیم من: باشه اما بعدن دکتر: شروع کنیم من: بله دکتر به گردنم رسید که کبود بود اون چسب رو بلند کرد دستم رو گذاشتم که کسی نبینه تهیونگ حواسش نبود که جای کبودی هست. تهیونگ: چرا اینجوری میکنی سوهیونگ?😠 دستمو کنار زد و جای لبای خودشو دید.
بچه ها گفتن این جای لب کیه گفتم این مال مادرمه وقتی بچه بودم. تهیونگ بصورت نا معلومی اینجوری کرد👍 و اون بخیر گذشت.
خب داستان اینجا به پایان میرسه لایک و فالو و کامنت یادتون نره. ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
داستان کوتاه میخواید بگین دارم میتونم بنویسم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود این قسمت از همه بهتر بود مرسی گلم زودتر بزار خواهش میکنم 💚❤️